بحث محصولات آرایشی و مراقبت پوستی بوده. خوشگله گفته «لوازم آرایش دوزاری میبینم یاد هویج میافتم. هر چی دستش میاومد میمالید به صورتش.»
بعد یکی از همکارهای قبلیام که هیچ تعاملی باهاش نداشتم و بعد از استعفام و فالوکردن صفحهی دکون برقی باهام صمیمی شده، از من و دکون برقی دفاع کرده و گفته «بهترین محصولات رو میفروشه. اکثرشون آمریکاییاند و همهشون رو پوستم جواب دادهند.» یکی دیگه از همکارهام هم دنبالهی حرفش رو گرفته و گفته «واقعا محصولاتش خوباند. من هم از محصولاتش گرفتم و استفاده کردم.» خوشگله باز پوزخند زده و با زن خوشگله خندیدهند که «هویج رو چه به خرید و فروش از آمریکا؟ استعفا داده نشسته لوازم آرایش میفروشه؟»
دو تا زن فوقالعاده خالهزنک که به زور روابطشون موقعیت سرپرستی و مدیریت گیرشون اومده و تو یه محیط فرهنگی، به خیال خودشون «فعالیت فرهنگی» میکنند.
اگه یه تصمیم درست تو زندگیم گرفته باشم، همین استعفادادنام و قطع همکاریام با این تیم بوده. تیمی که بویی از مدیریت و عدالت رفتاری نبردهند و تا میتونند از نیروهاشون سودجویی میکنند.
واقعا به خودم افتخار میکنم که تو بدترین شرایط اقتصادی مملکت و با این همه فشارهای روحی و اجتماعی و خانوادگی و ... شجاعت استعفادادن از یه محیط کاری مسموم رو داشتم.
سختیهای زندگیم صد برابر هم بشن، شرافت داره به کارکردن با آدمهایی از جنس خوشگله و زن هندیه و باندی که برای خودشون ساختهند. آدمهایی از جنس اینها که موفقیتشون به روابط غیرکاریشون وابستهست، تو گه غرقاند و خودشون خبر ندارند.
کارکردن تو محیطهای خالهزنک، با مدیریت ضعیف و حاشیههای زیاد، جز فرسایش روح و روان و تحلیلرفتن خلاقیت و آزادی ذهن هیچ دستاوردی نداره؛ مخصوصا اگه منابع انسانی اون مجموعه هم مثل مدیریتش باشه و اهمیتی برای کیفیت محیط روی نیروهای خلاقشون نداشته باشند.
چیزی که این وسط برام جالب بود، اینه که با این که من از شروع همکاری خوشگله بلاکش کرده بودم، پیگیر من و فعالیتهامه و جزئيات ظاهرم تو ذهنش موندگار شده. این قدرت منه. رد پام رو تو هر ذهنی موندگار میکنم. حتی شده با یه خط چشم آبی.
هیچ وقت تو زندگیم برای کسی بد نخواستم؛ حتی برای کسی که بهم بدی کرده باشه. اما اجازه بدید به این بدخواهیم اعتراض کنم. با تمام وجودم برای مدیر سابقام موقعیتی شبیه موقعیت تابستون پارسال رو آرزو میکنم که بعد از درخواست مساعده بهم گفت «پولهات رو درست خرج کن، مساعده نخوای.»
کسی که حقوقش سیزده برابر من بود، دهن گشادش رو باز کرده بود و به کارمندی که از تمام توانش مایه میذاشت برای کارکردن این رو میگفت.
میتونید اوج نفهمی و کثافتی یه مدیر رو درک کنید؟