تو شناسنامه مرجانم ولی از لحظه جدا شدن از بیمارستان بهم گفتن عسل که بعدها به عسلی تغییر نام دادم. خواهر کوچیکام صدام می کنن عدس. شوهرم میگه عسل بانو. بچه هام میگن مامان عسلی. مادرشوهرم میگه مرجان خانوم.کلا هر کی غضنفر هم صدا کنه من جواب میدم.
عاشق کتابم در حد لالیگا. فیلم می بینم تا سر حد غش کردن.
آشپزی برام یه وظیفه هست که ازش بیزارم.
عاشق ساختارشکنی بودم و هستم. کلا با تابوها مشکل دارم.
دلم پر از عشقه. برای یه بوی خاص،یه صدای گرم، یه دست عرق کرده از هیجان، یه نگاه پر تمنا، یه بغل پر از صدای تاپ تاپ دل.
مهندسم ولی باید ادبیات می خوندم یا مثلا کارگردانی. کلا زندگیم پر از اشتباه بوده و هست.
تو زندگی قبلی‌م یه بار یه پیرزن همه چی دان ایل بودم. یه بار یه مرد عاشق پیشه رت باتلر طور. یه بار یه دختر سر به نیست شده به خاطر عشقی ممنوعه و یه بار یه اعدامی که لحظه آخر بخشیده شده.