چه روزگار درازی
در انتظار تو بودهام.
بنشین و
مرا پاک کن
از گرد آفتابِ پوک
که بر سر من باریده است.
چه روزگار درازی
در انتظار دستهای تو بودهام
آرامتر!
این تندیسِ غبار
به سر انگشتی
فرو خواهد ریخت،
دست از من بدار
میخواهم تو را
از جان بنگرم
زان پیشتر
که به لرزش آهی
خاکستر شوم.
ـ شمس لنگرودی
در انتظار تو بودهام.
بنشین و
مرا پاک کن
از گرد آفتابِ پوک
که بر سر من باریده است.
چه روزگار درازی
در انتظار دستهای تو بودهام
آرامتر!
این تندیسِ غبار
به سر انگشتی
فرو خواهد ریخت،
دست از من بدار
میخواهم تو را
از جان بنگرم
زان پیشتر
که به لرزش آهی
خاکستر شوم.
ـ شمس لنگرودی
+ نوشته شده در ساعت توسط
|
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.