بعد از مدت‌ها خوندن کتاب «پسر، موش کور، روباه و اسب» بهم چسبیده؛ اگرچه حرف‌ها و نکته‌های زیادی دارم که درباره‌ش بنویسم و باهاتون صحبت کنم. اما کلا مُرید هرچیزی‌ام که من رو به مکث و تفکر وا می‌داره و این کتاب تصویری کودک تو هر صفحه‌ش همین کار رو باهام کرده. یه چیزی تو مایه‌های شازده کوچولو بود. اما اگه از من می‌پرسید خلاقانه‌تر و ساده‌تر و دوست‌داشتنی‌تر از اون بود.
ملت همیشه در صحنه اَن شازده کوچولو رو هم درآوردند و بفهمی نفهمی، خوش ندارم ریخت شازده کوچولو رو هر جایی می‌بینم. شازده کوچولو رو دفتر یادداشت. شازده کوچولو رو ماگ. شازده کوچولو رو شورت مامان‌دوز. مجسمه‌ی شازده کوچولو. پیکسل شازده کوچولو. ساعت شازده کوچولو. کارت پستال شازده کوچولو. 

اما تصویرسازی‌های ساختارشکن و بی‌پروای این کتاب، چیزی بود که جمله‌های کلیشه‌ای‌ش رو به اثری متفاوت تبدیل می‌کرد. نیاز دارم دوباره بخونمش و بیام کالبدشکافی‌ش کنم و بگم از کدوم نکته‌هاش خوشم اومده و از کدوم خوشم نیومده.
اگه دوست دارید یه کتاب حال‌خوب‌کن و ساده بخونید و قشنگ‌ترین حرف‌ها رو بدون ادا و اطوارهای روشنفکری بهتون بگه، این کتاب گزینه‌ی خوبیه. 
آخ از تصویرسازی‌هاش. وای از تصویرسازی‌هاش.

«تصور کن اگر ما کمتر می‌ترسیدیم چه کارها که نمی‌کردیم!»

«پسر، موش کور، روباه و اسب»، چارلی مکِسی، ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی، انتشارات پرتقال

 

آخ...
تیری بود که از وسط قلبم رد شد.
اگه نمی‌ترسیدم چی کار می‌کردم؟
این سوال رو پیوسته از خودم می‌پرسم و جواب‌هایی که به خودم می‌دم حیرت‌انگیزند...

«به نظرت بدترین چیزی که می‌شود وقتت را با آن هدر بدهی چیست؟»
موش کور گفت:‌ «مقایسه‌کردن خودت با دیگران.»

«پسر، موش کور، روباه و اسب»، چارلی مکِسی، ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی، انتشارات پرتقال

 

دلم یه موش کور می‌خواد که حتی وقتی خودم رو با خودم مقایسه کردم بهم یادآوری کنه «این بدترین شکل وقت‌تلف‌کردنه فیب.»

موش کور گفت: «برایت یک کیک خوش‌مزه آورده‌ام.»
«واقعا؟»
«بله.»
«پس کجاست؟»
موش کور گفت: «توی شکمم.»
«اوه.»
«یکی دیگر هم دارم.»
«جدی؟ پس چرا من چیزی نمی‌بینم؟»
«آخر آن را هم خورده‌ام.»

«پسر، موش کور، روباه و اسب»، چارلی مکِسی، ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی، انتشارات پرتقال

 

این که موش‌کور توی شکمش یه کیک برای پسر آورده معنی‌ش اینه که برای پسر هیچ هدیه‌ای نیاورده؟
این که کیک قبل از تقسیم‌شدن، تو شکم موش‌کور رفته، معنی‌ش اینه که موش کور کیک رو بیشتر از پسر و پسر رو کمتر از خودش دوست داره؟
شاید باورتون نشه.
اما کیک‌های ماچا هم همیشه تو دلشه و من خوشحالم که کیک‌های دوستی جاشون تو دل ماچا امن‌تره. یکی از موفقیت‌هام هم اینه که کیک‌های ماچا رو می‌بینم و می‌دونم جاشون اون‌جا بهتره.
هر کی می‌دونه چی می‌گم دستش بالا.

 

پسر پرسید:
«به نظرت موفقیت چیست؟»
موش کور پاسخ داد:
«دوست داشتن.»

«پسر، موش کور، روباه و اسب»، چارلی مکِسی، ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی، انتشارات پرتقال

 

آخ.
چرا تا حالا به فکر خودم نرسیده بود که تمام چیزهایی که تو زندگی دوست دارم، موفقیت‌اند؟
دوست‌داشتن ماچا، با تمام جزئیات کوچیک و بزرگش.
دوست‌داشتن مامان و بابا و گربه.
دوست‌داشتن تمام دارایی‌های ناچیزم.
دوست‌داشتن خودم. با تمام نقطه‌ضعف‌ها و قوت‌هام. با تمام خوبی‌ها و بدی‌هام. 
آخ. آره. دوست‌داشتن خودم. این قشنگ‌ترین و دلچسب‌ترین موفقیتی که کسبش کردم.

«وقتی بزرگ شدی دوست داری چه‌کاره شوی؟»
پسر گفت: «دوست دارم آدم مهربانی بشوم.»

«پسر، موش کور، روباه و اسب»، چارلی مکِسی، ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی، انتشارات پرتقال

 

من دوست دارم وقتی بزرگ‌ شدم امیدوارتر و خوشحال‌تر باشم.
شما دوست دارید چه‌کاره شوید؟

حقیقت برای کسی بال می‌گشاید که به سمتش برود.

 

«پسر، موش کور، روباه و اسب»، چارلی مکِسی، ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی، انتشارات پرتقال

طبیعت تا حدی شبیه زندگی‌ است: گاهی سرکش و مخوف می‌شود اما قشنگ و تماشایی‌ست.

«پسر، موش کور، روباه و اسب»، چارلی مکِسی، ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی، انتشارات پرتقال

 

توصیف قشنگی‌ست نیست؟
سرکش و مخوف، اما قشنگ و تماشایی...
شاید همین آمیزش تناقض‌هاست که چیزی رو خواستنی‌تر و دوست‌داشتنی‌تر می‌کنه.