چیزی که زیباترمون می‌کنه اعتمادبه‌نفسه.

Happy New Year 2019

By Rashin Kheirieh

Welcome 2019

‌By Hoda Hadadi

نظری کن ای توانگر
که به دیدنت
فقیرم

ـ سعدی

 

By Isabelle Arsenault

کتابخانه‌ی کوچک من ـ شبی که خرگوش کوچولو خوابش نمی‌برد

 

خرگوش‌کوچولو توی اتاقش تنهاست و از تنهایی خوابش نمی‌برد. او می‌خواهد در خانه‌ی دوستانش بخوابد؛ اما نمی‌تواند. سنجاب نصفه‌شب بلوط می‌خورد، راسو بوی بدی می‌دهد، جوجه‌تیغی تیغ پرتاب می‌کند، خرس خروپف می‌کند و جغد شب‌ها نمی‌خوابد. خرگوش‌کوچولو فکر می‌کند: «بهترین جا اتاق خودم است، تخت‌خواب خودم.»

کارول رات نویسنده‌ی کتاب‌های کودکان در «شبی که خرگوش کوچولو خوابش نمی‌برد» دغدغه‌ی تنهایی را دست‌مایه‌ی داستانش قرار می‌دهد و با زبانی ساده و شیرین داستان خرگوشی را به تصویر می‌کشد که به خاطر تنهایی‌اش ناراحت است و دنبال جایگزین‌هایی برای این تنهایی‌ست. اما در نهایت با تجربه‌ی موقعیت‌ها و مسائل مختلف، دیدگاه متفاوتی نسبت به تنهایی پیدا می‌کند.

کارول رات در این داستان تصویری به خواننده‌ی کودک می‌آموزد که گاهی با «پذیرفتن» و «تغییر دیدگاه» بخش زیادی از مسائل حل می‌شود.
این کتاب در سال ۱۹۹۸ برنده‌ی جایزه‌ی راهنمایی محصولات کودک و نوجوان برای والدین شده است.

کتابخانه‌ی کوچک من ـ گرسنه

 

بعضی روزها آسمان
از همیشه بزرگ‌تر است
درخت‌ها بلندند
و جهان جای زیبایی برای زندگی کردن است.

کتاب «گرسنه» با تصویری از یک جهانِ آرام و در صلح آغاز می‌شود. درختانی که سر به فلک کشیده‌اند، نسیمی که می‌وزد و چند دوست که با خوشحالی قدم می‌زنند و این طور که از لبخندشان پیداست از همه چیز راضی و خوشنود هستند.
در صفحات بعدی کتاب، تصاویری از اتفاق‌های ساده و روزمره را می‌بینیم. دوستانی که با هم بازی می‌کنند و نویسنده بار اصلیِ روایت داستانش را به عهده‌ی تصاویر می‌گذارد و اصلا دلش نمی‌خواهد با استفاده از کلمات اضافه، پرگویی کند.
همه چیز در صلح و آرامش سپری می‌شود تا این که یکی از شخصیت‌های داستان گوشه‌ای امن و آرام را انتخاب می‌کند برای خوردن خوراکی‌هایش؛ و برخلاف لحظه‌هایی که شادی و بازی‌ کردن را با دوستانش شریک شده، اصلا دلش نمی‌خواهد خوراکی‌هایش را با آن‌ها شریک شود. با تصمیم خودخواهانه‌ی اوست که داستان شکل دیگری می‌گیرد و هر کدام از شخصیت‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد...
«گرسنه» داستان سخاوت است و بخشندگی و شجاعتِ شریک کردن دیگران در خوشی‌های کوچک و بزرگ. «ورونیکا سالیناس» نویسنده‌ی اثر، بدون آن که پرگویی کند یا قصد پندگویی برای مخاطب کودک را داشته باشد، به او می‌آموزد که در زندگی روزمره، خودخواهی چه تصاویری می‌تواند داشته باشد و چه تاثیری در روابط با دیگران بگذارد.
داستانِ تصویری «گرسنه» ذهن کودک را به چالش می‌کند و در عین درگیر کردن او با تصویرسازی‌ها، به بالا رفتن درکش کمک می‌کند تا در بخشش دارایی‌های کوچک‌اش سخاوتمند باشد. بخشندگی و سخاوت یکی از مهارت‌های لازم و ضروری برای حضور داشتن در اولین و کوچک‌ترین جوامع مثل مهدکودک یا مدرسه است.
این کتاب به ویژگی خودمحوری کودکان و مهربان بودن می‌پردازد و با مختصرترین جملات، عواطف و حسِ نوع‌دوستی را در کودک تقویت می‌کند و به او می‌آموزد که در سایه‌ی این دوستی‌ها و بخشش است که سرشار از لذت می‌شود و جهان را زیباتر از قبل می‌بیند.

کتابخانه‌ی کوچک من ـ حق دارم کودک باشم


 

کتاب تصویری «حق دارم کودک باشم» نوشته‌ی «آلن سرر» به زودی با ترجمه‌ی «مهناز کاظمی» در کتاب طوطی منتشر می‌شود.

این کتاب با زبانی ساده و تصویرگری‌های مفهومی و بی‌نظیر، به خواننده‌های کودک و حتی بزرگسال می‌آموزد وقتی یک کودک هستی چه حقوقی داری؛ از ابتدایی‌ترین حقوق مثل آب و غذا و سرپناه گرفته تا حق رفتن به مدرسه و تنفس هوای پاک و دوری از خشونت.

در این کتاب تأکید می‌شود که این حقوق برای همه‌ی کودکان کره‌ی زمین یکسان است، از هر رنگ، ملیتی که هستند، و جدا از اینکه فقیرند یا ثروتمند.

کتاب «حق دارم کودک باشم» یادآور می‌شود که دانستن و صحبت درباره‌ی حقوق کودکان، اولین گام به سوی رسمیت شناختن این حقوق است. این حقوق بر اساس کنواسیون حقوق کودک سازمان ملل مصوب سال ۱۹۸۹ است.

حراجک

حالا که تب Black Friday داغه، مغازک هم قراره حراج بزنه.
تا ۵۰٪ تخفیف روی تمام محصولات.
از ساعت ۱۷ روز پنج‌شنبه تا ۲۴ روز جمعه این حراج ادامه داره.

 

 اون موقع که روی یادبان وقت و انرژی گذاشته بودم، حتی یه دونه مشتری هم برام نور امید و انگیزه بود. این مسئله رو فقط کسایی درک می‌کنند که خودشون یه کسب و کاری راه انداخته باشند. تمام تلاش‌ت رو می‌کنی تا یه مشتری بشه دوتا و وقتی یه دونه یه دونه به مشتری‌هات اضافه می‌شه همش امید و قدرت می‌گیری که داری راهت رو درست می‌ری. خیلی زمان می‌بره که آدم به «سود» برسه. سال‌های اول، بله درست می‌خونید، سال‌های اول فعالیت هیچ سودی برای ادم نداره معمولا. سال‌ها باید تلاش کنید و تلاش کنید و تلاش کنید تا به مرحله‌ی سوددهی برسید و باید کفش آهنی پوشیده باشی و انقدر پوست‌کلفت باشی که وسط راه امیدت رو از دست ندی.
خلاصه که کاش فرهنگ حمایت از کسب و کارهای کوچیک برامون جا بیفته. 
حدس می‌زنید من کدوم پین‌ها رو از مغازک خریدم؟ بله، درست حدس می‌زنید و با سلیقه‌م اشنا هستید. پین با.سن و فا.ک رو. بسته‌ی پستی رو که باز کردم مامانم با تعجب گفت: «چقدر شبیه کو.نه!» گفتم: «خب، کو.نه!» مس‌مس همین‌طوری که لیمو شیرین رو می‌چلوند تو دهنش گفت: «واقعا می‌خوای استفاده‌ش کنی؟» بلند خندیدم: «نمی‌خواستم استفاده کنم نمی‌خریدم خب.» زد زیر خنده: «چقدر مسخره‌ای تو!»
اگر می‌شد پین فا.ک رو می‌زدم به پیشونی‌ام البته. اما خب، امکانات فعلا محدوده.
دیگه همین دیگه.

زیباتر از همیشه

صبح زود بود و جنگل رنگارنگ‌تر و زیباتر از همیشه به نظر می‌رسید.

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

اگر آسمان به زمین بیاید...

گفت: «این حتما تکه‌ای از یک شهاب‌سنگ است! شاید قرار است آسمان پایین بیفتد و جنگل را از بین ببرد...»

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

روباه که با سر و صدای کلاغ از خواب بیدار شده بود، به طرف صدا رفت...

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

کفشِ سربازِ فراری

گوزن فکر کرد چیز سیاه، کفش سربازی است که موقع فرار در جنگل جا مانده و حالا حتما عده‌ای سرباز برای دستگیری او به جنگل خواهند آمد.

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

تخم اژدها

جغد با چشم‌های تیزش در تاریکی چیز سیاه را دید و فکر کرد یک تخم اژدهاست. اژدهایی که وقتی از تخم بیرون بیاید، تمام جنگل را آتش خواهد زد.

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

کتابخانه‌ی کوچک من ـ یک چیز سیاه

 

کتابِ تصویری «یک چیز سیاه» اثر «رضا دالوند» با یک معما آغاز می‌شود. آرامشِ صبحی دلپذیر در جنگلی رنگارنگ و زیبا جریان دارد که ناگهان اتفاق غیر منتظره‌ای رخ می‌دهد و همه‌مان را غافلگیر می‌کند: یک چیز سیاه در میان جنگل پیدا می‌شود که هیچ شباهتی به چیزهای سیاهی ندارد که پیش از این دیده‌ایم یا می‌شناسیم.
پس حیوانات جنگل هم حق دارند که با دیدن این چیزِ سیاه گیج شوند و هر کدام به نسبت درکی که از جهان دارند، به کشف این چیز سیاه بپردازند و تلاش کنند تا از آن سر در بیاورند.

روباه که با سروصدای کلاغ از خواب بیدار شده بود، به طرف صدا رفت. چیز سیاه را دید؛ اما هر چه فکر کرد و بو کشید، نفهمید چیست.

صفحه به صفحه پیش می‌رویم و با تصورهای کلاغ،  روباه و  گوزن، جغد، گربه و ... همراه می‌شویم و بی‌پروا، «خیال‌»مان را در جهانی پر از رنگ به پرواز در می‌آوریم.

جغد با چشم‌های تیزش در تاریکی چیزِ سیاه را دید و فکر کرد یک تخم اژدهاست. اژدهایی که وقتی از تخم بیرون بیاید، تمام جنگل را آتش خواهد زد.


رضا دالوند در این کتاب تصویری، ناشناخته‌ها را سوژه‌ی اصلی کارش قرار داده، و واکنش‌ها و تصویرهای ذهنی‌یی که هر کدام از ما در برخورد با پدیده‌ها و مسائل مختلف می‌توانیم داشته باشم. این پدیده‌ی جدید، چیزِ سیاه، به گمان یک شخصیت، فانتزی‌ترین تصویر را می‌سازد و به گمانِ دیگری، ترسناک‌ترین داستان را.
کتاب «یک چیز سیاه» شبیه یک بازی فکری، ذهن کودک را به چالش می‌کشد و مرزهای خیالش را در هم می‌شکند و فرصتی فراهم می‌کند تا در دنیای واقعی اطرافش دقیق شود و هم‌پای شخصیت‌های داستان این معمای  سیاه را حل کند.
اما واقعیت این است که این معما هیچ‌وقت حل نمی‌شود، چون به تعداد تمام خواننده‌ها پاسخی برای آن وجود دارد...

حبابِ امنی که توش زندگی می‌کنم...

By Elahe Zahedi
پینِ «محافظ انرژی‌های خوب»

راهنمای کهکشان برای خیال‌باف‌ها

By Elahe Zahedi
پینِ «برآورنده‌ی آرزوها»

پاسخِ صحیح با رسمِ شکل

‌By Elahe Zahedi
پینِ «به تو چه!»

لطفا دست نزنید، حتی شما دوست عزیز!

By Elahe Zahedi
پینِ «بات»

مغازک

اگر از خواننده‌های قدیمی وبلاگم باشید حتما با «الهه زاهدی» و تصویرگری‌هایش آشنا هستید. (با کلیک روی هشتگ همین پُست یا با دنبال کردن این لینک می‌توانید با کارهای الهه بیشتر آشنا بشوید.)


یکی از اتفاق‌های خوب و امیدوارکننده‌ی در این وضعیت اقتصادی و اجتماعی، کارآفرینی الهه است، با راه انداختن یک سایت نقلی و رنگی با نام دوست‌داشتنی «مغازک».

الهه در سایت «مغازک» تصویرسازی‌هایش را در قالب «کارت پستال»، «استیکر» و «پین‌» ارائه کرده.
استیکر «ابله‌ها» را می‌توانید توی دفتر برنامه‌ریزی، روی لب‌تاب، پشت گوشی یا هر جای دیگری که عشق‌تان می‌کشد، استفاده کنید.

پین‌های فلزی زیرمجموعه‌ی زیورآلات و تزئینات قرار می‌گیرند که از آن‌ها روی کیف، پیراهن، شلوار، کفش، جیب و یقه‌ی لباس‌ها استفاده می‌شود.

کتابخانه‌ی کوچک من ـ سفر جادویی

 

داستانِ «سفر جادویی» در جهانی خاکستری و بی‌رنگ اتفاق می‌افتد، با آدم‌هایی که درگیر روزمرگی‌ها شده‌اند و پدر و مادری که حوصله‌ی دختربچه‌ی کوچک‌شان را ندارند. داستان، در حالی آغاز می‌شود که دخترکی، کنار اسکوتر قرمز رنگش روی پله‌های بیرون خانه نشسته و چشم‌انتظار یک دوست است تا او را از این رخوت و کسالت و روزمرگی نجات بدهد. چیزی که همان ابتدای داستان ذهن‌مان را درگیر می‌کند، قرمز بودن یک وسیله‌ی کوچک مثل اسکوتر است که زورش به این حجم از خاکستری‌یی نمی‌رسد که دنیا را در برگرفته است.
«سفر جادویی» با تصاویر متعدد و بدون استفاده از حتی یک کلمه، داستان دخترکی را روایت می‌کند که هیچ‌کس حوصله‌‌اش را ندارد و بعد از تلاش زیاد برای این که یک هم‌بازی پیدا کند یا خانواده‌اش را تشویق کند تا برای چند لحظه از روزمرگی‌ها و درگیری‌هایشان فاصله بگیرند، به اتاقش پناه می‌برد. رنگ «خاکستری» مثل هوا در جهانِ داستان جریان دارد و به اتاق دخترک هم سرایت کرده و تنها چیزی که از خاکستری شدن مصون مانده یک مداد شمعی قرمز رنگ است. دخترک کوچک‌تر از آن است که بتواند چیزی را تغییر بدهد، و البته کوچک‌تر از آن که بخواهد دست از خیال‌بافی بردارد. مداد شمعی قرمزش را برمی‌دارد و با نقاشی کردن دری روی دیوار اتاقش خیال و واقعیت را به هم پیوند می‌دهد. مگر غیر از این است که هر چه قابلیت تخیل کردن داشته باشد، واقعیت دارد؟ پس جای تعجب ندارد که دخترک با مداد شمعی قرمز، دنیای خیالی و فانتزی‌اش را خلق می‌کند و  به جهانی تازه قدم می‌گذارد، جهانی پر از رنگ و روشنی.
در این جهانِ تازه است که دخترک درگیر ماجراهایی می‌شود، تصویر تازه‌ای از خودش را کشف می‌کند، مبارزه می‌کند، ناامید می‌شود و در سایه‌ی این خیال، شجاعت و مهربانی‌اش، قهرمان دنیای خودش می‌شود.
«سفر جادویی» داستانِ بی‌کلمه‌ای‌ست که همین بی‌کلمگی آن را از کتاب‌های تصویری دیگر متمایز کرده. «آرون بکر» هنرمندانه جزئیات ظریف و هوشمندانه‌ای در تصویرگری‌های کتاب خلق کرده که «سفر جادویی» را از یک کتاب تصویری به «سینمای کاغذی» سوق می‌دهد. صفحه به صفحه پیش می‌روید و از دیدن تصاویر همان هیجان‌ها و احساساتی را تجربه می‌کنید که وقتِ تماشای یک فیلمِ هیجان‌انگیز.
یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته‌ی این کتاب همین است که بی‌کلمه بودن داستان، ذهن کودک را پروش می‌دهد و مهارتِ قصه‌گویی‌اش را تقویت می‌کند؛ تصاویر را می‌بیند و «قصه» شبیه گیاه کوچکی، در دالان‌های ذهن و روح‌اش جان می‌گیرد و ریشه می‌دواند.

«سفر جادویی» داستانِ دخترکی است که شجاعانه به جنگ خاکستری‌ها می‌رود تا رنگِ بیشتری به جهان ببخشد و در این سفر استثنایی و پرماجرا شما را هم با خودش همراه می‌کند.

مشت‌زن

از تصویرسازی‌های درخشان کتاب «مشت‌زن»، حسن موسوی، کتاب طوطی (انتشارات فاطمی)

او مشت‌زنِ محبوب شهر بود

از تصویرسازی‌های درخشان کتاب «مشت‌زن»، حسن موسوی، کتاب طوطی (انتشارات فاطمی)

مشت‌زن
مشت‌ می‌زد و
مشت می‌زد و
مشت می‌زد
شب‌ها و روزها و سال‌ها...

از تصویرسازی‌های درخشان کتاب «مشت‌زن»، حسن موسوی، کتاب طوطی (انتشارات فاطمی)

کتابخانه‌ی کوچک من ـ سفر


داستان تصویری «سفر» با یک جمله‌ی تکان‌دهنده آغاز می‌شود: «شاید مجبور شوی جایی را که در آن زندگی می‌کنی، ترک کنی.» این جمله، همان ابتدای کتاب خواننده را در فکر فرو می‌برد و ذهن کودک را درگیر می‌کند که اگر قرار باشد محیطِ آشنای همیشگی را ترک کند، چه می‌شود؟
تصویرسازی‌های کتاب، موجودی را معرفی می‌کند که گویی یک اردک است. شاید هم موجود تازه‌ای باشد ساخته‌ی ذهن نویسنده یا تصویرگر. چه فرقی می‌کند؟ به هر حال همین ناشناختگی و ابهام در تشخیصِ شخصیت اصلی داستان، این فرصت را می‌دهد تا خودمان را جای او بگذاریم؛ و به این ترتیب است که داستان تصویری «سفر» با تمام سادگی‌ و ایجاز کلماتش ذهن‌مان را به چالش می‌کشد.



«سفر» داستانِ شخصیتی‌ست که در شرایط امن و آرامی به سر می‌برد. ناگهان باد تندی او را از روی زمین بلند می‌کند و در سرزمین بیگانه و ناشناخته‌ای فرو می‌آورد. حالا این شخصیت داستان است که با چالش‌های متفاوتی رو به رو است و نه تنها با شرایط تازه‌ای درگیر است، بلکه در پی این است هویت خودش را کشف کند.



داستان تصویری «سفر» نه تنها برای مخاطب کودک، بلکه برای مخاطب بزرگسال هم این فرصت را فراهم می‌کند تا با فلسفی‌ترین و عمیق‌ترین پرسش زندگی رو به رو شود: «من کی‌ام؟» و با ساده‌ترین موقعیت‌ها و دیالوگ‌هایی که در طول داستان شکل می‌گیرد، ذهن بازیچه‌ی سوال‌های متفاوتی می‌شود و خواننده هم‌پای شخصیتِ داستان از خودش می‌پرسد هویت‌اش را چه چیزی شکل داده است؟ زبانی که با آن صحبت می‌کند؟ محیطی که در آن زندگی می‌کند؟ ظاهری که دارد؟

این کتاب تصویری برای کودکان بالای سه سال مناسب است.

 

خواندن این کتاب برای کودکانی که به هر دلیلی مجبور به تغییر شرایط محیطی از جمله تغییر خانه، تغییر مهد یا مدرسه، مهاجرت به یک شهر یا کشور دیگر و ... شده‌اند، خیلی مناسب است. اما نمی‌دانم کودک تا چه اندازه می‌تواند با تصویرسازی‌های این کتاب ارتباط برقرار کند. تصویرسازی‌ها که به نظر می‌رسد تلفیق کلاژ و تکنیک‌های دیجیتال باشد، برای من بی‌روح و خسته کننده‌اند. 

حسن موسوی را پیش از این نمی‌شناختم و «مشت‌زن» اولین و بهترین بهانه‌ای بود برای شناخت او و آثارش. صادقانه می‌نویسم که «مشت‌زن» یکی از معدود کتاب‌های تالیفی بسیار درخشان برای گروه سنی کودک است که اخیرا خوانده‌ام. تصویرگری‌ها و داستان خیلی خیلی خوب و تامل‌برانگیز. در یک پست اختصاصی حتما درباره‌ی این کتاب بیشتر می‌نویسم. باید بنویسم.
«مشت‌زن» یکی از چند کتابی‌ست که از ایران، در فهرست کتاب‌های کلاغ سفید قرار گرفته. در ادامه یادداشت «لیلا مکتبی‌فرد» را برای آشنایی بیشترمان با این فهرست بین‌المللی می‌آورم. 

کتابخانه‌ی بین‌المللی مونیخ همه ساله از میان هزاران عنوان کتاب که از زبان‌ها و کشورهای مختلف به کتابخانه می‌رسند، با کمک کارشناسان زبان‌های مختلف و ساعت‌ها کار و بررسی و رایزنی تعدادی از آنها را برای معرفی در فهرست کلاغ سفید بر می‌گزیند. هدف از انتشار کلاغ سفید کمک به ارتقای کیفیت کتاب‌های کودکان در کشورها و زبان‌های مختلف و معرفی مصادیق این نوع از ادبیات به جامعه‌ی جهانی است. این فهرست بر خلاف تصوری رایج در ایران یک جایزه نیست و تنها بهترین‌هایی را از میان آن چه که به کتابخانه رسیده است به علاقه‌مندان کتاب کودک در سراسر جهان معرفی می‌کند. البته که افتخار راه‌یابی به چنین فهرستی کمتر از بردن یک جایزه‌ی بین‌المللی نیست.
امسال نیز مانند هر سال تمامی کتاب‌های تألیفی که در سال ۲۰۱۷ میلادی یعنی در فاصله‌ی زمانی دی ماه ۱۳۹۵ تا بهمن ۱۳۹۶ برای اولین بار در ایران منتشر شده و برای کتابخانه ارسال شده بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. به طور قطع نمی‌توان ادعا کرد که آنچه در فهرست درج شده است، بهترین‌های منتشر شده در ایران در بازه‌ی زمانی یادشده است. به ویژه که امسال تعداد کتاب‌های ورودی به کتابخانه چندان زیاد نبود و شاید می‌شد که کتاب‌های بهتری در فهرست امسال داشته باشیم اما از شروط ضروری برای درج نام یک کتاب در فهرست وجود دست کم یک نسخه از آن در کتابخانه است. ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که کتابخانه‌ی بین‌المللی مونیخ یک کتابخانه واسپاری است؛ به این معنا که منابع آن از طریق واسپاری و ارسال از سوی ناشران یا سایر نهادها تأمین می‌شود و بودجه‌ی مستقلی برای خرید کتاب ندارد. این سنتی است که از زمان بنیان‌گذار کتابخانه خانم یلا لپمن بنا نهاده شده و در حقیقت به عنوان نشانه‌ای از همکاری بین‌المللی برای برقراری صلح و تفاهم میان ملت‌های مختلف تلقی می‌شود. بنابراین باید تشکر کنم از تمامی ناشران محترمی که به صورت مرتب و مسئولانه آثار خود را به طریقی به کتابخانه می‌رسانند و البته که کتابخانه از همکاری و دریافت کتاب‌های سایر ناشران کودک ایرانی استقبال می‌کند.

ـ لیلا (رویا) مکتبی فرد
کارشناس بخش فارسی کتابخانه‌ی بین‌المللی کودکان مونیخ.

عرق‌سوز‌شدن مبارک!

By Cecile Dormeau

هر چه پیش‌تر می‌رفتم ظنم به یقین تبدیل می‌شد.

http://s9.picofile.com/file/8319345900/DVz72GJU0AAbuuX.jpg

By Gyoshu HAYAMI

ـ دوست داری بزرگ شدی چیکاره بشی؟
ـ بقیه رو سفت بغل کنم خوشحال بشن.

http://s9.picofile.com/file/8319340900/DV2Oj80U0AAmgUp.jpg

‌By Liz Climo

روباه‌های قرمز، رویاهای آبی

http://s5.picofile.com/file/8171504250/11002664_952447414780612_5679951600052055272_n.jpg

by Madalina Andronic

Living inside of you

http://s8.picofile.com/file/8298056568/50f58931897875_5665e0a2a26fb.jpg

‌By Elahe Zahedi

I still remember your voice

http://s9.picofile.com/file/8298056492/03c29317476419_562ba798809e6.jpg

‌By Elahe Zahedi

Happy Summer Days

تابستون مبارک.

امروز بیاییم با تماشای کارهای پاسکال کامپیون روح تابستانی‌مان را بیدار کنیم...

By Pascal Campion

colorful dream

http://s9.picofile.com/file/8298056542/8b880917476419_562ba798954b6.jpg

‌By Elahe Zahedi

Fall in LOVE

http://s9.picofile.com/file/8298056518/8a60fc20788823_562f11f6880bc.jpg

‌By Elahe Zahedi

من و دُم بافته‌ام؛ البته اگه یه لباس گل منگولی بپوشم!
یه کلاغم باید به سرپرستی قبول کنم...

by Yelena Bryksenkova

colorful dream

http://s8.picofile.com/file/8298056592/6591df17476419_562ba82b78634.jpg

‌By Elahe Zahedi

Home

http://s8.picofile.com/file/8298056576/690def18396787_562c8ce3591b3.jpg

‌By Elahe Zahedi

خستگی‌ناپذیر، ساعت‌ها، ساعت‌ها، ساعت‌ها...

http://s8.picofile.com/file/8298056684/a6726d18692663_562cdb0f987ac.jpg

‌By Elahe Zahedi

Better than them

http://s8.picofile.com/file/8298056692/badfe218692663_562cdb0fa7c0e.jpg

‌By Elahe Zahedi

آن اتفاق خوب

http://s8.picofile.com/file/8298056634/a5b40919170509_562d715eab21c.jpg

‌By Elahe Zahedi

HER

http://s9.picofile.com/file/8298056676/aa51a819621205_562dd7b51c73c.jpg

By Elahe Zahedi

An unfinished illustration for an unfinished love story

http://s8.picofile.com/file/8298056726/f63ef2a4_9eae_46e1_9e5a_a81629d4c35b.jpg

By Elahe Zahedi

seen

http://s8.picofile.com/file/8298056500/3e14b05e_d2e1_4c55_8842_ff6a7fc5dfb5.jpg

By Elahe Zahedi

colorful dream

http://s9.picofile.com/file/8298056442/2b1cb517476419_562ba82b47d23.jpg

By Elahe Zahedi

جابوسی

http://s8.picofile.com/file/8298056668/af445c19170509_562d60453332b.jpg

‌By Elahe Zahedi

How I wish I was your watch.
Check me all the time,
Take me everywhere.

http://s8.picofile.com/file/8298056718/c25f0126380549_563549f243350.jpg

‌By Elahe Zahedi

رَد

http://s9.picofile.com/file/8298056468/2f700801_2b05_4416_9394_ccff675cc235.jpg

‌By Elahe Zahedi

آب دریاچه‌ها این‌جوری خشک می‌شه...

http://s9.picofile.com/file/8297299200/a52387ea_5b8f_44c4_8de4_6eeb078009d4.jpg

by Mouni feddag

یکی از برنامه‌های جدی زندگی من

http://s8.picofile.com/file/8297299184/07231619_0459_418a_aac9_e6f55bc4b540.jpg

by Mouni feddag

داستان واقعی: یکی از خاطرخواه‌های من قصاب بود.

http://s8.picofile.com/file/8297299126/03592c35_2919_43c9_a328_a6c5eaedc502.jpg

by Mouni feddag

به هر حال

بعضی وقت‌ها که تصمیم می‌گیری دنیا رو تکون بدی و نیروی درونی‌ت با سیستم‌های مغزی‌ت قاطی‌پاطی می‌شه و تکون دادن دنیا به شکل دیگه‌ای نمایان می‌شه...

قارپ!
به هر حال اینم یه جور تکون دادن می‌تونه باشه.

 

http://s9.picofile.com/file/8297299084/399ad540_a1ad_4023_8a51_3e74abd4a244.jpg

by Mouni feddag

وقتی می‌دونی از درخت کریسمس خوشش میاد و حاضری برای خوشحالی‌ش هر کاری بکنی...

 

http://s9.picofile.com/file/8297299134/95358a72_4896_471a_8086_c36a08fb2940.jpg

by Mouni feddag

I can see the world on your shoulders

http://s9.picofile.com/file/8298056618/50738826298477_56353e2aa9217.jpg

By Elahe Zahedi

تصمیم جدی برای لاغر شدن

http://s8.picofile.com/file/8297299026/60c059b0_916d_45bf_be30_840ad4114c04.jpg

by Mouni feddag

پیدایم کن
عاشق پیدا شدنم...

http://s8.picofile.com/file/8297298984/42ccd19a_1f2d_43a1_81bc_964b0f610140.jpg

by Mouni feddag

باور کنید یا نه، به پشمم!

http://s8.picofile.com/file/8297299226/b38ba01a_3831_4eba_8f64_92fccd240a23.jpg

by Mouni feddag

مُدگرایان

http://s9.picofile.com/file/8297299000/51b40fd1_e2b4_4c87_913e_2a0a105ee135.jpg

by Mouni feddag

ـ یه گاز میدی؟
ـ نه!
ـ غلط کردی!

http://s9.picofile.com/file/8297299034/85e81c8f_9eed_4d22_9af3_b75010b1ca62.jpg

by Mouni feddag

FRIDAYS

http://s9.picofile.com/file/8297298942/6af2b3d4_5256_457e_a137_e8ea7fe25d21.jpg

 

by Mouni feddag

مُدگرایان

http://s9.picofile.com/file/8297298934/1d3f0ddb_8b57_472a_911a_ac28aaffb536.jpg

by Mouni feddag

یکی از تصویرگری‌های کتابم «سنجاب‌ماهی عزیز» اثر استاد و دوست خوبم «مرجان ثابتی»

این‌جا سنجاب‌ماهی قاطی کرده و همه موهاش رو با قیچی زده و تو خاک چال کرده.

یکی از ویژگی‌های این تصویر که اون رو برای من دوست‌داشتنی کرده اینه که مرجان ثابتی تصویرگر کتابم، غم چشمای سنجاب‌ماهی رو خیلی خیلی خوب درآورده. وقتی کتاب رو بخونید می‌بینید که سنجاب‌ماهی چه غم بزرگی تو دلش داره و این غم چقدر خوب تصویرسازی شده. :grin:

http://s8.picofile.com/file/8297213600/c1ba39b7_4bc2_4f43_9169_01e61aab687c_1_.jpg

By: Marjan Sabeti

She was lazy to shave the other leg

سلامتی همه خسته‌ها!
البته شرم بر کسانی که با هزار دم و دستگاه و جنگ و تلاش از درک این تصویرسازی و حسی که احیا می‌کنه، عاجزند...

 

By: cecile dormeau

وقت‌هایی که تمام تلاشم را می‌کنم تا زیبایی را به اوج برسانم و آرایش نچرال داشته باشم اما می‌رینم.

By: cecile dormeau

یکی از سخت‌ترین تصمیم‌های دنیا

دو راهی دوش گرفتن یا نگرفتن

By: cecile dormeau

سلفی

By: cecile dormeau

بدو منتظرم

By: cecile dormeau

تس گالاگر

حتی پرندگان هم
کمک می‌کنند
به همدیگر

بیا
نزدیک نزدیکتر
کمکم کن
 ببوسمت



‌By: Jenny Meilihove 

خرسه باشیم

http://s8.picofile.com/file/8291107884/index.jpg

آینه‌ای در برابر آینه‌ات می‌گذارم تا از دماغت ابدیتی بسازم

yello woman

By: Hamid Haji Mirzaei

کاش برگردند،
همه‌ی آن‌هایی که صدها و هزارها نفر چشم به راه زنده بیرون آمدنشان هستند...


‌By: Elahe Zahedi

آنقدر دوستش داشت که کم‌کم داشت شبیه‌ش می‌شد...

فیل‌سواری

By: Sanaa Raad

  @havijebanafsh

فال

به دلتون بد راه ندید
داشت با ماهی‌ها برای خودش فال می‌گرفت

By: Sanaa Raad

  @havijebanafsh

جنگل درختان صورتی

مامانم می‌گه قرار نبود بچه‌غول بشم
با قورت دادن هسته‌ی یه زردآلو تو شکمش این‌جوری شدم...

 By: Sanaa Raad

  @havijebanafsh

حاج‌سیــــــــــــــــــــــــــــــــــبیل

By: Sanaa Raad

  @havijebanafsh

وقتی خوابت رو می‌بینم...

By: Sanaa Raad

  @havijebanafsh

گوسفنده گفت: «خیلی عمیق به نظر می‌رسه.»
کلاغه یه آروغ با رایحه آلبالو زد: «عمیق یا ناعمیق. قراره بریم اون تو برای همیشه.»

By: Sanaa Raad

  @havijebanafsh

چشم به راه آمدنت هستم

By: Sanaa Raad

 @havijebanafsh

وقتی بم گفت: دوستت دارم

By: Sanaa Raad

کاش مامان‌بزرگم رو می‌خوردی

By: Sanaa Raad

 

این روزهایم را با موزیک‌های فوق‌العاده‌ی این کانال سپری می‌کنم.

واقعا یکی از دلخوشی‌هایم موزیک‌های این کانال است. خدا سلیقه و حوصله‌ و وقت ادمینش را برای من حفظ کند که فعلا حالم خوب است با انتخاب‌های او.

By: Serge Bloch

 @havijebanafsh

happiness

شاید بعد از این خوشحال‌تر باشم...

By: Serge Bloch

 @havijebanafsh

س. عرب

نمی‌دانم گنجشک‌ها

که همه شبیه هم‌اند

چطور یکدیگر را می‌شناسند

و نمی‌دانم چقدر شبیه من هست

که تو دیگر مرا نمی‌شناسی

by: Serge Bloch

 @havijebanafsh

 

فراموشم نکن

می‌ترسم از این تنهایی بزرگ

 

دوست دارم فکر کنم تا ابد دوستم داری...

by:Serge Bloch

 @havijebanafsh

کاش دنیا کوچه‌ی من بود و کوچه‌ی تو و کسی برای کسی از راه دور نامه نمی‌نوشت... *

 

 

by: Serge Bloch

 @havijebanafsh

*حسین تولایی

کاش می‌دونستی چقدر خوبی...

by: Serge Bloch

 @havijebanafsh

بذار دوستت داشته باشم، تا دلم تَه نکشیده...

By: Serge Bloch

 @havijebanafsh

گل از گل‌ام می‌شکفه وقت دیدنت...

 

By: Serge Bloch

 @havijebanafsh

قورباغه‌ای که توی شکمش قارقور می‌کرد

بالاخره خودنمایی کرد.

By: Michael Sowa

 @havijebanafsh