دختری این جا نشسته

گریه نمی کند

زاری نمی کند

دسته مویی را پیچانده دور انگشت اش

گل های دامنش را می شمارد

برای روز ها نیامده نقشه می کشد

و ارام می خندد...

 

پ.ن:شعر نبود.همین طوری مقطع نوشتمش.

تازه این تصویر را از وبلاگ تهمینه دزدیده ام.

تصویرگرش را نمی دانم...

 

چند روزی نیستم. دارم می رم دَدَر. دلتان تنگ شود لطفا برای من : )

انگار نه انگار كه خيابان است