برق چشمهاش قشنگترین چیزیه که تاحالا دیدم.
وقتی چشمهاش سرشار از شور و شعف و امید میشن،
وقتی از خوشحالی تند تند حرف میزنه و از این شاخه به اون شاخه میپره،
وقتی ابر رویاهای مختلف بالا سرش به پرواز در میآن و وسطش رو چشمهام مکث میکنه،
فهرست خواستهها و نیازمندیهام از جهان هستی پاک میشه و میگم «خوشحالی ماچا لطفا، دوباره و دوباره و دوباره...»
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.