دفترچهای همراهت داشته باش. در مسافرت، غذا خوردن و خواب کنارت نگاهش دار. هر فکر سردرگمی را که سر از ذهنت در میآورد در آن بنویس.
جک لندن
رایان هالیدی یکی از تحلیلگرهای اجتماعی و تکنولوژیه که کتابهای خوبی نوشته و اخیرا باهاش اشنا شدم. تو یه فرصت بهتر حتما دربارهی کتابهاش مینویسم. خوندن کتابهاش یکی از ضروریتهای زندگیاند به نظرم. تو یکی از فصلهای کتاب «حرکت در سکون» که با ترجمهی «امیرحسین رزاق» تو نشر خوب منتشر شده در ستایش خاطرهنویسی حرف زده. کاری که سالها و بیوقفه انجامش دادم. بیشتر از دوازده سال. کی باورش میشه دوزاده سال از زندگیاش رو اینجا نوشته باشم؟ اولش فکر کردم بخشهایی از این فصل رو به اشتراک بذارم. اما میبینم تمام بخشهای این فصل از کتاب خوندنیاند... پس امیدواریم حوصلهی خوندنش رو داشته باشید و بعدش جسارت و ارادهی بیشتری برای خاطرهنویسی پیدا کنید؛ درست مثل من!
آنه فرانک پناهندهی آلمانیِ باهوشی بود که در تولد سیزده سالگی «دفترچهی امضای» سفید و قرمز کوچکی از پدرومادرش هدیه گرفت. صفحات دفترچه برای جمعآوری امضا و خاطرات دوستان طراحی شده بودند. اما آنه از همان لحظهای که از پشت ویترین مغازه نگاهش به آن افتاد، میدانست که قرار است دفترچهی خاطراتش باشد. او دفترچهی خاطراتش را در تاریخ ۱۲ ژوئن ۱۹۴۲، اینچنین آغاز کرد: «امیدوارم بتوانم طوری همهچیز را با تو در میان بگذارم که تابهحال نتوانستم با هیچ کس درد دل کنم و امیدوارم که از تو آرامش و دلگرمی بگیرم.»
هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند که چه اندازه آرامش و دلگرمی نیاز خواهد داشت. بیست و چهار روز پس از اولین نوشته، آنه و خانوادهی یهودیاش در اتاق زیرشیروانیِ انبار پدرش در آمستردام پنهان شدند. آنها دو سال پیشِ رو را باید در آن اتاق سر میکردند، با این امید که نازیها پیدایشان نکنند.
میتوان درک کرد که چرا آنه فرانک به دفترچهی خاطرات نیاز داشت. او پیشتر هم تجربهی تنهایی، ترس و بیحوصلگی را داشت اما حالا در اتاقهایی تنگ و بههمچپیده با شش نفر دیگر محبوس شده بود. همهچیز برایش طاقتفرسا و ناعادلانه و ناآشنا بود. در آن میان به فضایی نیاز داشت تا سفرهی دلش را باز کند.
به گفتهی پدرش، اوتو، آنه هر روز نمینوشت اما هر وقت ناراحت بود یا با مشکلی دست و پنجه نرم میکرد، به سراغ دفترچهاش میرفت. هرگاه سردرگم یا کنجکاو بود در دفترچه مینوشت. نوشتن خاطرات برایش نوعی درمان بود تا مبادا جریان افکار آشفتهاش بر سرخانواده و هموطنانی آوار شود که دچارِ همین شرایط ناگوار بودند. یکی از بهترین و هشیارانهترین گفتههایش احتمالاً در روز بسیار سختی نوشته شدهاست: «صبر کاغذ از انسانها بیشتر است.»
آنه از دفترچه خاطراتش برای تأمل استفاده میکرد. در جایی نوشتهبود: «اگر آدمها هر شب رفتارهایشان را مرور و خوبی و بدیهایشان را سبکوسنگین میکردند، چقدر میتوانستند خوب و نجیب باشند. آنوقت بود که همه خودبهخود با آغاز هر روز جدید تلاش میکردند آدم بهتری باشند و بعدِ مدتی چه پیشرفتها که حاصل نمیشد.» آنه دریافت که با نوشتن گویی میتواند خود را از چشم دیگران ببیند. هورمونها معمولاً سبب میشوند نوجوانان خودخواهتر باشند، اما او مرتباً نوشتههای خود را مرور میکرد تا افکار خود را بهبود دهد. حتی با وجود احتمال مرگ که بیرون درها کمین کرده بود، آنه میکوشید انسان بهتری باشد.
فهرست افراد که از عهد باستان تا به امروز مثل آنه خاطره نوشتهاند به طرز غریب و شگفتآوری طولانی و متنوع است. در میان آنها نام افرادی چون اسکار وایلد، سوزان سونتاگ، مارکوس اورلیوس، ملکه ویکتوریا، جان کوئینسی آدامز، رالف والدو امرسون، ویرجینیا وولف، جوآن دیدیون، شان گرین، ماری چستنات، برایان کاپلمن، آناییز نین، فرانتس کافکا، مارتینا ناوراتیلووا و بن فرانکین به چشم میخورد.
همگی در زمرهی خاطرهنویسان.
برخی صبحها مینوشتند. برخی دیگر گاهبهگاه. بعضیهم مثل لئوناردو داوینچی همیشه دفترچهشان را همراه داشتند. جان اف. کندی نیز در طی سفرهایش پیش از جنگجهانی دوم دفترچه خاطراتش را همیشه همراه داشت. در دوران ریاست جمهوریاش نیز عادت به یادداشتبرداری و خطخطی کردن (که تحقیقات نشان داده است به تقویت حافظه کمک میکند) روی سربرگ کاخ سفید داشت. این کار کمکش میکرد تا فکرش را آزاد کند و افکارش را به یاد بسپارد.
لیست افراد نامبرده چنان درخشان بوده که ممکن است دلسردتان کند. اما آنه فرانک هنگام نگارش خاطراتش تنها سیزده، چهارده و پانزده سال سن داشت. اگر او از پس این کار برآمد، بهانهی ما چیست؟
سنکا، فیلسوف رواقی، هم ظاهراً تأمل و نوشتن را درست همانند آنه فرانک به شبها موکول میکرد. زمانی برای دوستی توضیح داد که وقتی شب میشد و همسرش به خواب میرفت، «به بررسی تمام روز خود میپردازم و هر آنچه گفتهام و انجام دادهام مرور میکنم. چیزی را از خود پنهان نمیکنم و از قلم نمیاندازم.» سپس به تخت میرفت، دلگرم از اینکه «خوابِ پس از این خودآزمایی» حلاوت خاصی داشت. هر کس که امروزه سنکا میخواند، میتواند تلاش او را برای رسیدن به آرامش در این نوشتههای شبانهاش حس کند.
میشل فوکو در مورد ژانر باستانیِ hupomnemata (واگویی) سخن گفته است. او دفترچهی خاطرات را «سلاحی برای جدال ذهنی» میخواند. راهی برای تمرین فلسفه و پاکسازی ذهن از پریشانی و حماقت و فائق آمدن بر مشکلات. راهی برای خاموشی قیلوقال ذهن. برای آمادگی برای روز پیش رو. برای تأمل پیرامون روزی که گذشت. از دیدگاههایی که شنیدهاید یادداشت بردارید. وقت بگذارید تا جریان حکمت را از سرانگشتانتان بر صفحات احساس کنید.
بهترین دفترچههای خاطرات از این دست هستند. برای خواننده نوشته نشدهاند. مخاطبشان خود نویسنده هستند. برای آرام کردن ذهن. برای کنار آمدن با خود.
خاطرهنویسی راهیاست برای طرح پرسشهای دشوار: در کجای مسیر خود قرار دارم؟ امروز میتوانم چه گام کوچکی در راستای هدفی بزرگ بردارم؟ چرا اینقدر درگیر این موضوع هستم؟ اینجا و اکنون برای چه موهبتهایی میتوانم شکرگزار باشم؟ چرا اینقدر تقلا میکنم تا دیگران را راضی نگاه دارم؟ چه انتخاب سختتری هست که از آن طفره میروم؟ من بر ترسهایم چیرهام یا آنها بر من؟ دشواریها و مشکلات امروز چه شخصیتی از من نشان خواهند داد؟
تحقیقات پیرامون خاطرهنویسی بسیار قانعکننده هستند، در عین حال افراد زیادی نیز که از روی تجربه بر سر سودمندیهای آن قسم خواهند خورد. بنا به یکی از این پژوهشها ، خاطرهنویسی پس از اتفاقات دردناک و اضطرابآور به رضایتخاطر را افزایش میدهد. همچنین تحقیقی در دانشگاه آریزونا نشان داد که افرادی که تجربههای روزمرهی خود را مینوشتند پس از جدایی و طلاق بهتر توانستند بهبود یابند و به زندگی عادی خود ادامه دهند. خاطرهنویسی یکی از پیشنهادات مرسوم روانشناسان نیز هست. این کار به بیماران کمک میکند از دغدغههای ذهنی خود دست بکشند و بتوانند چندین و چند ورودیِ احساسی، برونی و روانی را که در حالت عادی از پا در میآوردشان بهتر درک کنند.
هدف در واقع همین است. به جای اینکه کولهبار دغدغههای ذهنی و قلبیمان را به دوش بکشیم، آنها را به روی کاغذ میریزیم. در عوض رها کردن افکار مشوشکنندهی ذهنمان یا بینتیجه گذاشتن گمانههای خام، خودمان را وادار به نوشتن و بررسی آنها میکنیم. نوشتن افکارمان بر کاغذ این امکان را به ما میدهد که با فاصله به آنها نگاه کنیم. اینکار به ما دیدی بیطرفانه میدهد که اغلب در سیل نگرانیها، ترسها و خستگیهای ذهن گم میشود.
بهترین راه شروع خاطرهنویسی چیست؟ چه زمانی در روز ایدهآل است؟ چقدر باید طول بکشه؟
چه اهمیتی دارد؟
چرایی ثبت خاطره بسیار مهمتر از چگونگی انجام آن است. سفرهی دلتان را خالی کنید. با افکارتان خلوت کنید. به افکارتان وضوح ببخشید. افکار مضر را از افکار پرمغز جدا کنید.
هیچ راه درست یا غلطی وجود ندارد. مسئله این است که دل به دریا بزنید. اگر قبلاً شروعکرده بودید و رها کردید، دوباره از سر بگیرید. همه ممکن است افتوخیز داشته باشند. راه حل ایجاد دوبارهی آن فضاست، همین امروز. اوژن دولاکروا، نقاش فرانسوی که فلسفهی رواقی را مکتب تسلیبخش خود میخواند، با همان مشکلاتی دستوپنجه نرم میکرد که ما درگیرشان هستیم:
پس از مدت مدیدی به سراغ دفترچهی خاطراتم آمدهام. بهنظرم راه خوبی است برای آرام کردن این هیجانات عصبی که مدتهاست نگرانم کردهاند.
بله!
منظور از خاطرهنویسی همین است. جولیا کامرون، نویسندهی آمریکایی، گفته بود که خاطرهنویسی برف پاککن روح و ذهن است. همین چند دقیقه تأمل روزانه، هم نیازمند و هم فراهمآورندهی آرامش است. وقفهای است از قیلوقال دنیا. چارچوبی برای روز پیش رو. سازوکاری است برای سازگاری با مشکلات ساعاتی که از سر گذراندهاید. کاتالیزوری است برای آرام شدن، برای پاکسازی ذهن و برای به راه انداختن خلاقیت ذهنیتان.
یک بار، دو بار، سه بار در روز. هر چی. ببینید خودتان چطور راحتترید.
فقط بدانید که ممکن است به مهمترین کار روزانهتان بدل شود.