امید آفتابی من

از دلتنگی عصر جمعه پناه می برم به روان نویس نوک نمدی ام...

 

فکر می کنم برای چند لحظه و چند ساعت به پرواز در می امدم اگر یک نفر پنج شش تا از این روان نویس های نوک نمدی panter هدیه می داد و دلم را قرص می کرد که روان نویسم جور است. تمام فروشگاه های انقلاب را زیر پا گذاشته ام اما یافت نمی شود که نمی شود.

این یک عدد هم از سخاوت مدیر خوبم نصیبم شده.

http://s6.picofile.com/file/8246408342/index.jpg

امید آفتابی من

حق با اوست. خطوط بی‌روحی‌اند. اما خودم فکر می‌کنم این‌ها آغاز دمیدن روح‌اند...

امید آفتابی من

دوست داشتم زرافه بودم...

یا

اگر زرافه بودم شاید اون بالا بیشتر از این پایین خوش می‌گذشت...

 

اسم این طراحی‌های نابلدم را هم بگذاریم «امید آفتابی من» 

بالاخره که من یک چیزهایی با شما به اشتراک می‌گذارم تا مایه‌ی کف‌کردگی‌تان شود. آن روز می‌آید... می‌آید...

امید دیگر من

کاش هیچ وقت موهبت نوشتن و کشیدن را از دست ندهم...

http://s7.picofile.com/file/8245329142/index.jpg