جنگ را من شروع نکرده‌ام!

By Serge Bloch

من انسانم.
این دفترچه‌ی راهنما پر از دروغ است.
جنگ را من شروع نکرده‌ام!
من هرگز حیوانات را نمی‌کشم، درخت‌ها را آتش نمی‌زنم
و وقتی دشمن تسلیم شود، چاه آبش را مسموم نمی‌کنم.

«دشمن»، دیوید کالی، نشرچشمه

از باران بدم می‌آید، هوای گرم را هم دوست ندارم.

By Serge Bloch

 

هر بار که باران می‌بارد، با خودم می‌گویم باید این جنگ را تمام کنیم.
نمی‌دانم چه‌طور. این را فرماندهان جنگ می‌دانند.
اما آن‌ها چیزی به من نمی‌گویند.

«دشمن»، دیوید کالی، نشرچشمه

دشمن در چه خیالی است؟

شب‌ها بالای گودالم آسمان غرق ستاره می‌شود.
با دیدن ستاره‌ها به فکر فرو می‌روم.
چه‌قدر دلم می‌خواهد آن بالا بودم و از آن‌جا پایین را تماشا می‌کردم.
گاهی از خودم می‌پرسم: دشمن در چه خیالی است؟
آیا او هم ستاره‌ها را تماشا می‌کند؟
اگر به ستاره‌ها نگاه کند، لابد می‌فهمد جنگ فایده‌ای ندارد و هر چه زودتر باید تمام شود.

«دشمن»، دیوید کالی، نشرچشمه

گاهی به سرم می‌زند.
با خودم می‌گویم شاید همه چیز تمام شده و دنیایی وجود ندارد.
گاهی خیالاتی می‌شوم. با خودم می‌گویم نکند فراموشمان کرده‌اند.

«دشمن»، دیوید کالی، نشرچشمه

او می‌تواند برایم پیام بفرستد و بگوید:
«ما همین حالا به جنگ پایان می‌دهیم.»
اگر چنین پیامی برایم بفرستد، درجا قبول می‌کنم.
پس چرا معطل است؟

«دشمن»، دیوید کالی، نشرچشمه

دفترچه‌‌ی راهنمای جنگیدن

By Serge Bloch

 

در دفترچه‌ی راهنما همه‌ی چیزهایی که باید درباره‌ی جنگ بدانیم آمده.
دفترچه می‌گوید قبل از این‌ که دشمن تو را بکشد، تو او را بکش، چون دشمن خشن و بی‌رحم است.
همچنین می‌گوید همین که دشمن ما را کشت، یک‌راست می‌رود سراغ خانواده‌مان و آن‌ها را هم نیست و نابود می‌کند.
تازه به این هم راضی نمی‌شود. سگ و گربه و تمام حیواناتمان را می‌کشد.
درخت‌هایمان را آتش می‌زند و چاه‌های آبمان را مسموم می‌کند.
آخر دشمن که انسان نیست.

«دشمن»، دیوید کالی، نشرچشمه

غول بی‌شاخ‌ودُم

By Serge Bloch

من و دشمن در همین دو چیز با‌هم مشترک‌ایم.
از تنهایی و گرسنگی که بگذریم، از هر نظر که بگویی، با‌هم فرق داریم.
او یک هیولاست، یک غولِ بی‌شاخ‌دُم. رحم‌ومروت سرش نمی‌شود.
زن‌ها و بچه‌ها را می‌کشد. بی‌خود و بی‌جهت آدم می‌کشد.
این جنگ تقصیر اوست.
من این‌ چیزها را خوب می‌فهمم، چون احمق نیستم.
تمام این حرف‌ها را در دفترچه‌ی راهنما خوانده‌ام.

«دشمن»، دیوید کالی، نشرچشمه

جنگ ادامه دارد...

 

«دشمن» در فضایی انتزاعی آغاز می‌شود؛ در جهانی سفید و تُهی، با دو گودال، سربازهایی تنها و پناه گرفته در آن‌ها و جمله‌ای تکان‌دهنده «جنگ ادامه دارد...».
نویسنده با این جمله، همان ابتدای کتاب آب پاکی را می‌ریزد روی دست‌تان و این واقعیت تلخ را یادتان می‌آورد که جنگ از آن‌چه فکر می‌کنید به شما نزدیک‌تر است و بی‌رحمانه میانه‌ی نزاعی طولانی رهایتان می‌کند. بی‌مقدمه پرت می‌شوید در جهانی که انتظارش را نداشتید. صفحه به صفحه پیش می‌روید و تصویر به تصویر، جنگ این دو سرباز را تماشا می‌کنید: گلوله‌ها از یک گودال به دیگری پرتاب می‌شوند و هر دو سرباز تشنه‌ی این هستند که دیگری را از پا در بیاورد.

 

در طول داستان گفت‌وگوهای درونی یکی از سربازها پیوسته با صدای بلند به گوش می‌رسد:
«از تنهایی که بگذریم، از هر نظر که بگویی با هم فرق داریم. او یک هیولاست، یک غول بی‌شاخ و دُم. رحم و مروت سرش نمی‌شود. زن و بچه‌ها را می‌کشد. بی‌خود و بی‌جهت آدم می‌کشد. این جنگ تقصیر اوست. من این چیزها را خوب می‌فهمم، چون احمق نیستم. تمام این حرف‌ها را در دفترچه‌ی راهنما خوانده‌ام.»
هر چه بیشتر در داستان پیش می‌روید، شباهت بیشتری بین دو سرباز پیدا می‌کنید. چیزی غیر از این انتظار می‌رفت؟ مگر نه این که هر دو انسان‌اند، با دغدغه‌ها و آرزوهای مشترک، وضعیتی که گرفتارش شده‌اند و ...
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «من انسانم. این دفترچه راهنما پر از دروغ است. جنگ را من شروع نکرده‌ام‌! من هرگز حیوانات را نمی‌کشم، درخت‌ها را آتش نمی‌زنم...»

دشمن

خواندن این کلمات فرصتی‌ست تا خواننده با چراغ‌قوه‌ای کوچک، نیمه‌ی تاریک و روشن خود را بازیابی کند و با کشف نقاط و دغدغه‌های مشترک بین دو دشمن، به شناختی از ذاتِ خود برسد و وقتی در برابر «جنگ را من شروع نکرده‌ام!» قرار می‌گیرد، برای لحظه‌ای بی‌دفاع شود و از خودش بپرسد: «پس چه کسی جنگ را شروع می‌کند؟»
«دشمن» اثر «دیوید کالی» با تصویرسازی‌های نوگرایانه‌ی «سرژ بلاک» داستان دو سربازی‌ست که گرفتار جنگ شده‌اند و تصور هر کدام از یکدیگر، غولی بی‌شاخ و دم است و عجیب‌تر این که هر دو در انتظاری جان‌‌سوز به سر می‌برند تا دیگری، سرانجام، به جنگ خاتمه دهد.

«هر بار که باران می‌بارد،
با خودم می‌گویم باید این جنگ را تمام کنیم.
نمی‌دانم چطور.
این را فرماندهان جنگ می‌دانند.
اما آن‌ها چیزی به من نمی‌گویند.»

«دیوید کالی» را به‌عنوان یکی از نوآورترین و موفق‌ترین نویسندگان اروپایی در زمینه‌ی کتاب‌های تصویری برای کودکان و بزرگسالان می‌شناسند و «سِرژ بلاک» تصویرگر بلندآوازه و برنده‌ی مدال طلای تصویرگران آمریکاست. «دشمن» دومین کار مشترک کالی و بلاک است و برای خوانندگان بالای ۱۰ سال پیشنهاد می‌شود.

جوایز کتاب

۱. جایزه‌ی برنار وِرسل، بروکسل، بلژیک، ۲۰۰۹

۲. کتاب برگزیده‌ی کودک و نوجوان از شورای ملی مطالعات اجتماعی، آمریکا، ۲۰۱۰

۳. جایزه‌ی ادبی پِلسی رابینسون، فرانسه، ۲۰۱۱