خواستم به اطلاعتان برسانم این مدل موی صاف و یکدستی که تا سرشانه مد شده و هوس کوتاه کردن مو را به سر آدم میاندازد و ناخواسته این تصور (یا بهتر بگویم توهم) را به آدم میدهد که اگر موهایش صاف و کوتاه و یک دست بشود، به یکی از این سلبریتیهای اینستاگرام تبدیل میشود، از هفتصد تا دو میلیون و پانصد تومان هزینه دارد. هیچ مویی به خودی خود، این طور صاف و لخت نیست، مگر با کراتینه و ویتامینه کردن. خود این «کراتینه» و «ویتامینه» کردن دو روش جداگانه هستند که بسته به حجم و قدِ موها، منطقهی جغرافیایی که آرایشگاه یا سالن زیبایی مورد نظر در آن واقع است، برندِ موادِ مورد نیاز و تخصص هنرمندی که این کار را اجرا میکند متغیر است و از هفتصد هزار تومان شروع میشود و گاه به دو میلیون و پانصد هزار تومان میرسد.
خب بگذارید بنویسم که این هزینه، فقط هزینهی مرحلهی اول است، و برای مراقبت از موهای ویتامینه یا کراتینه شده، باید از شامپوها، نرمکنندهها و سِرُمموهای ویژه استفاده کنید. بله، میتوانید استفاده هم نکنید. اما از طرفی نمیتوانید انتظار داشته باشید که موهایتان تا مدت طولانی به این حالت بماند. از این گذشته، مثل رنگ مو یا هر اقدام دیگری، بسته به میزانِ رشد موهایتان در ماه، باید چند وقت یک بار این کار را تکرار کنید.
این صاف و لخت شدن را هم فقط «کراتینه» کردن به موهای شما میبخشد، نه ویتامینه کردن. ویتامینه کردن، یک مرحلهی مراقبتی از مو است که بیشتر برای موهای آسیبدیده و رنگ شده کاربرد دارد و نباید انتظار داشت که مثل کراتینهکردن، موها را شلاقی (مثل موی ژاپنی و کرهای و چینیها تو انیمهها و سریالها) میکند.
این که کراتینه یا ویتامینه کردن چه فواید و چه آسیبهایی دارد، خودتان سرچ کنید. زیرا کارمندهای گوگل پول میگیرند تا به سوالهای شما پاسخ بدهند.
نکتهی اخلاقی-اقتصادی این پست هم این بود که پلنگشدن و سختتر از آن پلنگ بودن و پلنگ ماندن بسیار بسیار پرخرج و پرهزینه است.
«سحر خمسه» یکی از فشنبلاگرهای ایرانیِ مقیم ترکیه
معماری خوانده و در حوزهی مد و فشن فعال است.
با این که تلاشش برای بانمک و بامزه بودن بیثمر است
اما در حوزهی کاریش اطلاعات و تخصص کافی را دارد
و این اطلاعات را به مخاطبها و دنبال کنندههایش هم انتقال میدهد.
در پناهِِ نور
گاهی فکر میکنم فقط بسترِ هنر است که میتواند پاسخگو و ارضاکنندهی این میلِ بینهایتام به کشفِ جزئیات باشد. در جهانِ واقعی و زندگی روزمره، این میل، نه تنها جایی ندارد بلکه گاهی شکل آزاردهندهای پیدا میکند و گریزی نیست برای پناه گرفتن از این بازیِ مهارنشدنی «کشف» و «خیال».
این را گفتم که برایتان از جزئیات «چشم» بنویسم. در هنرِ آراستن و آرایش کردن، برای این که بتوانید یک آرایشِ بینقص و کاملِ چشم را ارائه بدهید، باید جزئیات این عضو دوست داشتنی را تمام و کمال بشناسید. انگار راستی راستی دارم به این قطعیت میرسم که نه مغز و نه قلب، بلکه «چشم» است که مرکز آدمیست و آدمی از چشمهایش آغاز میشود و در چشمهایش، تمام.
قبلترها برایتان نوشته بودم که در طراحیِ شخصیت و چهره، از چشمها شروع میکنیم و این چشمها هستند که شبیه خطکشی، معیاری میشوند برای فاصلهی اعضای مختلف صورت. میدانید که اعضای صورت ما بر اساس اندازهی چشمهایمان با هم فاصله دارند؟
در هنرِ آرایش کردن هم ما از چشمها شروع میکنیم. به پایان رساندنِ چشمهاست که فرصت آغاز کشف و تصرف سرزمینهای دیگر را میدهد، رسیدن به گونهها و لبها و پیشانیها و ... چقدر من این سرزمینهای کوچکِ شخصی، این اولین وطن، این تن را با تمام جزئیاتش دوست دارم.
برای آراستن «چشم» که به نظر میرسد فقط یک عضو باشد، باید جزییات را شناخت و رفتار با هر کدام از این جزئیات را. ناحیهی کوچکِ زیر ابرو [که محل رویش ابروهای پراکنده است و این موهای پراکندهی کوچک کلافهمان میکند و با موچینی میافتیم به جانشان]، استخوانی که ناحیهی ابرو را با کاسهی چشم پیوند میدهد و به اصطلاح «چینِ پلک» میگویند و این چینِ پلک در افرادِ مختلف متفاوت (افتاده، پف کرده، کوتاه، بلند و ...) است و نقش مهمی در تعیین شکل و فرم و زیبایی چشم دارد، خود پلکِ چشم که به چند قسمتِ گوشهی خارجی پلک، قسمت میانی پلک، گوشهی داخلی پلک، خطِ رویش ابروها و خط داخلی پلک که یک خط باریک و نادیدنیست و بیشتر وقتها با کشیدن پلک دیده میشود و مژهها تقسیم میشود.
سایههایی که در هر قسمت از چشم قرار میگیرند میتوانند فرم چشم را تغییر بدهند یا ویژگی آن را مثل کشیدگی چشم، بزرگ جلوه کردن و ... تشدید کنند.
روزهایی که کنار فرفری مینشستم و نقاشی کردناش را روی بومهای بزرگ تماشا میکردم و نفسم از بوی رنگِ روغن پر میشد، میگفت: «هنر یعنی بازی نور و سایه. رنگها در نور و سایهاند که هویت واقعیشان را پیدا میکنند.» حرفش در ذهنم مرور میشود و مینویسم: «آرایش کردن، فرمانروایی به نور و سایه است.» وقتی آگاهانه روشنترین سایه را گوشهی داخلی چشمهایت میزنی تنها با این هدف که چشمهایت را بیدارتر و سرحالتر نشان بدهی یا با استفاده از سایهای تیرهتر از رنگِ پوست، سایه انداختن و تاریک کردن چینِ پلک، چشمها را برجستهتر میکنی...
هنر غیر از این نباید باشد. نه؟ به بازی گرفتن خیال و پیوند زدنش با واقعیت فقط برای این که جهان جای بهتری شود برای زندگی کردن. شاید بهتر باشد بنویسم جای قابل تحملتری برای زیستن.
the devil is in the details
یکی از فانتزیها و لذتهایم این است که از کشفهای کوچک و بزرگام دربارهی شگفتیهای چهره و صورت بنویسم. اسمش را نمیشود گذاشت «کشف». شاید بهتر است بگوییم «بینش»؛ همان سطح از آگاهی که شما چیزی را میدانید و در طول زمان به این «دانستن» آگاه میشوید.
یکی از اعضای مهجور و فراموش شده یا کمتر توجه شدهی صورتمان، خط ظریف و باریک پلکِ پایین است. جایی بالاتر از رستنگاه مژههای ردیف پایین. خط ظریفی که بیشتر وقتها با کشیده شدن پوستِ دور چشم دیده میشود و به چشم میآید. اگر مرد باشید حتما به ندرت به این خط توجه کردهاید، و اگر زن باشید شاید موقع ریمل زدن یا خط چشم کشیدن چندباری توجهتان به این خط باریک جلب شده باشد.
خواستم برایتان بنویسم که در هنرِ آراستن و آرایش کردن، اگر بخواهید به چشمهایتان فرم مشخصی بدهید یا چشمهایتان را درشتتر کنید یا به آنها مفهوم دیگری بدهید، این خط ظریف و نادیدنی پلک پایین است که هنر شما را کامل میکند. با کشیدن مداد چشم سفید روی این خط باریک، چشمها درشتتر میشوند، با کشیدن مداد سیاه، چشمها ریزتر و خیلی وقتها برای گیراتر شدن و کامل شدن آرایش چشم باید مدادی هم رنگ سایهی پشت پلکهایتان بزنید. مصداق همان قطعهی آخری که یک پازل را کامل و تمام میکند.
اگر چشمهای ریزی دارید، مداد سیاه روی این خط باریک نکشید. اگر میخواهید چشمهایتان را درشتتر کنید میتوانید از یک مداد سفید نرم روی این خط باریک استفاده کنید و اگر میخواهید به چشمهایتان معصومیت و بکر بودن بیخشید، میتواند از مداد گلدن رز (صورتی-طلایی) یا صورتی روشن استفاده کنید.
پلکهای صورتی، چهرهتان را معصوم و کمسن و بیآلایش میکند. و دانستن و بازفهمی همین چیزهای کوچک است که قلبم را بیش از پیش با هنر پیوند میزند.
زیر دوشِ حمام وقتی مستِ عطر شامپوی جدیدم بودم، لامپی در سرم روشن شد که هشتگ «هویجِ دانا» را به «مدرسهی هویج» تغییر بدهم. نظر شما هم اهمیتی ندارد. همین که خودم میگویم.
این برنامهی دکتر هویج: اگر شما هم یک دماغو هستید...
حالا که هوا داره رو به سردی میره و اکثر ما با چشمدرد، سردرد، سینوسدرد قراره دست و پنجه نرم کنیم، گفتم بیام اینجا گلومو صاف کنم و دکتر هویج بشم و چندتا راهکار که خودم ازش نتیجه گرفتم براتون بنویسم.
اگر جز دستهای هستید که سینوسهاتون مشکل دارند، به خاطر سرما صورت و چشمهاتون کرخت و بیحال میشه، صبحها وقتی از خواب بیدار میشید و میبینید چشمهاتون یا دماغتون اندازه کلهتون شده و باد کرده، تو پاییز و زمستون مدام دچار سردرد میشید، به خاطر این هست که دمای صورت و ملاجتون (کف سرتون) سرد هست و نیاز دارید که گرمش کنید. برای گرم کردن صورت و سرتون هم میتونید از «اسانس نعنا» استفاده کنید، هم روغن شاهدونه.
اسانس نعنا رو میتونید از عطاریها یا هر جای دیگه که پیدا میکنید، بخرید. تو یه ظرف کوچولو عین ظرف قطرهی بینی میدن بهتون معمولا. قیمتش هم زیر ده هزار تومنه و گرون نیست اصلا.
شبها قبل از خواب، به اندازهی یه قطره (توجه کنید که یه قطره با پنج قطره مساوی نیست) با سرانگشتتون به پیشونیتون بمالید و ماساژ بدید، یه قطره به استخونهای هر کدوم از گونههاتون. استخون گونه با پوست زیر چشم فرق داره. استخون گونه از جایی شروع میشه که حلقهی دور چشم تموم میشه. برندارید زیر چشمتون بمالید و بعد من رو فحش بدید. میتونید همون انگشت نعناییتون رو پشت لب و روی سیبیلهاتون هم بکشید. حتی بو کردن نعنا هم مغز و سرتون رو گرم میکنه. اگر فکر میکنید من شوخی دارم و دارم از سرمعدهام حرف میزنم پاشید از جلو چشام دور بشید. وقتی نعنا از منفذهای پوستتون جذب بدنتون میشه، ممکنه یه کوچولو چشمتون رو بسوزونه. اما بهتره کولی بازی در نیارید و فکر نکنید دارید کور میشید. از اسانس نعنا میتونید برای هر جایی از بدنتون که شکاف یا زخم نداشته باشه استفاده کنید. به شرطی که تحمل یه کوچولو سوختن و داغ شدن بدنتون رو داشته باشید. نعنا به شدت گرم هست و هر بخش سردی رو خیلی زود گرم میکنه. استفادهی دیگهش هم اینه که بذارید تو کیفتون و اگر مثل من مشام سگی دارید، تو مترو و هر جا که بوی گوز و گه میاومد، یه کم نعنا بو کنید، تا هم حالتون جا بیاد، هم مغزتون گرم بشه، هم خیلی چیزهای دیگه.
روغن شاهدونه رو هم میتونید همون کاری که بالا در مورد نعنا گفتم انجام بدید. با این تفاوت که روغن شاهدونه رو میتونید توی سوراخهای بینیتون هم بریزید. اگر جز اون دسته آدمهایی هستید که تو پاییز و زمستون صدای گراز از خودتون در میارید یا دماغتون از شدت پر بودن صدای لوله جاروبرقی در میاره، یعنی سینوسهاتون مشکل داره. ولی این درد بیدرمون نیست و کاملا قابل درمانه و خوب شدنی. اولین قدم درمان شدن هم اینه که به خودتون بیشتر اهمیت بدید. روغن شاهدونه رو به مدت سه شب، قبل از خواب، روی پیشونی، شقیقهها، ملاج (استخون کف سر)، و سینوسهای روی گونهتون ماساژ بدید، و با یه دستمال نخی و سبک سرتون رو ببندید. بعد از سومین شب، این روش رو تکرار میکنید، با این تفاوت که همین طور که دراز کشیدید، توی هر کدوم از سوراخ بینیتون یه قطره روغن شاهدونه میریزید. روغن شاهدونه ممکنه ته گلوتون رو تلخ بکنه که برای این کار میتونید از عسل یا خوردن یه چیز شیرین استفاده کنید. این کار باعث میشه که سینوسهای شما که طی سه شب آماده شدن تا خالی بشن، شلتر بشن و بیان پایین. حالا باید آبشاری از دماغ رو هدایت کنید تا از سرتون خالی بشه.
خلاصه دیگه. خواستید انجام بدید. نخواستید هم به من چه. سردرد بکشید و دماغو بمونید و صدای لوله جاروبرقی بدید.

آمدهام خانه و با منظرهی تپهای از بستههای نواربهداشتی ته اتاقم مواجه شدم. تبِ نگرانی برای تَه کشیدن نواربهداشتیهای ایران به بابای من هم سرایت کرده و با مامان رفته فروشگاه شهروند و هر بستهای در هر سایزی که دم دستشان آمده خریده و آوردهاند ته اتاقم. نوار بهداشتی بالدار، نوار بهداشتی بیبال، نواربهداشتی سایز متکا، نوار بهداشتی منگولهگوشمیرزا.
با این حجم از نواربهداشتی انبار شده ته اتاقم، میتوانم تا یک سال نوار بهداشتی بخورم و بپوشم و توی نوار بهداشتی غلت بزنم یا کار و کاسبی جدیدی راه بیاندازم. با این وضعیت، شاید هم به زودی جنگ شود و با همین نواربهداشتیها سنگر بسازیم برای خودمان. کسی از دو روز بعد خبر دارد؟ نه، ندارد!
داد میزنم: «اینها قراره همینجا بمونن؟» میشنوم: «یه کاریش میکنیم حالا.»
حوصله ندارم به این فکر کنم که چرا در این سن و سال بابام باید وحشت تمام شدن نواربهداشتی من را داشته باشد و این طور بیفکر و هیجانزده هجوم ببرد به قفسهی فروشگاهها. بعد فکر میکنم در روزگاری که «لونت» وارد بازار ایران هم شده، خرید و هزینه کردن برای این حجم نواربهداشتی منطقیست؟ قطعا نیست. لونت یک کاپ قاعدگیست که من هنوز استفاده نکردهام و نمیتوانم از تجربهی شخصیام بنویسم. اما آنطور که در صفحات و از زبان کاربرهای مختلف خواندهام وسیلهای بسیار کاربردیست و دهها برابر بهتر از نواربهداشتی. شاید هزینه کردن برای یک لونت خیلی منطقیتر از هزینه کردن برای نواربهداشتی باشد. قطعا این محصول به همهی آدمها پیشنهاد نمیشود و فقط برای کسانی پیشنهاد میشود که شرایط استفاده از آن را دارند. من صرفا اطلاعرسانی میکنم که اگر این تبِ وحشت از تمام شدن نواربهداشتی، شما را هم فرا گرفته، میتوانید دربارهی کاپ قاعدگی مطالعه کنید و اگر به نظرتان محصول خوبی آمد این کاپ را جایگزین بستههای نوار بهداشتی کنید.
تا برنامهی آموزشی بعد شما را به طوفانهای جامعه میسپارم.
من بروم شیرجه بزنم توی تپهی نواربهداشتیهایم.
مولانا میگوید: «هر چیز که در جستن آنی، آنی...» شاید فکر کنید ربطی ندارد، اما باید بگویم خیلی هم ربط دارد. خوبی کائنات این است که سرانجام پاسخِ سوالهایم را پیش رویم میگذارد و کائنات، دوست و همکار شما نیست که هر چیزی را در سطح شعور و درک خودش تحلیل کند، کائنات کاری ندارد که شما سوال چرتی پرسیدهاید یا سوالی که شنونده را به wow گفتن وا میدارد. سخاوتمندانه شما را به پاسخ میرساند و لبخندی کوچک و گاه درشت، روی صورتتان مینشاند.
بعد از سالها حساس بودن و امتحان کردن دئودورانتها و کرمهای مختلف به یک کشف بزرگ رسیدهام. لیموی تازه بوی بد را از بدنتان دور میکنید. نگویید که این راز بزرگ را میدانستید و حالا از دانستنش نه تنها شگفتزده نشدهاید، بلکه زمزمه میکنید: «زحمت کشیدی، خودمون میدونستیم.»
اگر پول دئودورانتها و مامهای چهل پنجاه هزار تومانی را ندارید یا پوستتان شبیه پوست من حساس است، یا قدرت خرید لیموی تازه دارید، میتوانید از خوراکیهای طبیعی برای نیازهای مختلفتان استفاده کنید. از خدا که پنهان نیست، چون خودش این مشامِ سگی را به من عطا کرده، از شما چه پنهان که من عین سگ به بو حساسم و حاضرم بمیرم اما بدنم بو ندهد یا بوی بد دیگران را متوجه نشوم. از این رو در طی مکاشفهام به این دانستنیِ بزرگ دست یافتهام ای خواننده، که همانا بعد از حمام، لیموی تازه را قاچ کرده و زیر بغل خود یا هر جای دیگر خود بمالید و حالش را ببرید و بوی عرق را به زیر بغل دیگران بسپارید. برای تکمیل شدن این یادداشت باید به خواص لیمو و تاثیر ویتامین سی و لیمو روی پوست اشاره کنم؟ همینقدر بگویم که روشن کننده پوست، برطرف کردن لکهای پوستی و جوان کننده است.
(البته در یک پرانتز درشت باید بگویم که سالهاست از لیمو به عنوان ضدعفونی کننده و شوینده چشم استفاده میکنم. به این ترتیب که دراز میکشید، دو قطره لیمو را در یک چشم و دو قطره در چشم دیگر میریزید، اول عین گوسفندی که ذبحاش کردهاند، دست و پا میزنید، بعد فکر میکنید کارتان تمام شده و کور شدهاید و بعد از این دنیا را در تاریکی با ستارههای رنگی ریزریز پشت پلکتان میبینید... اما کافیست پانزده دقیقه تحمل داشته باشید، بعدش آرامشی به شما و اعصاب و روانتان حاکم میشود که گویی تجزیه شده و با کهکشان یکی شدهاید. بعد میتوانید صورتتان را با آب گرم بشویید و ببینید که کور نشدهاید و شفافتر از قبل میبنید. اطلاعات ناقص علمیام میگوید جذب ویتامین سی از طریق پوست دور چشم بسیار پایین است، اما این کار تنها با هدف شستوشو و ضدعفونی کردن چشم انجام میشود. در مواردی حتی سوی چشم را هم بیشتر میکند.)
کشف بزرگم را که با مسمس به اشتراک میگذارم میگوید: «چشم بسته زیرآبی نری. میدونی لیمو کیلویی چنده که هر بار بخوای بمالی زیر بغلت؟» به هر حال دیگر! این شمایید که تصمیم میگیرید یک مادهی شیمیای بمالید به خودتان یا یک مادهی طبیعی. امتحانش هم ضرری ندارد. پیشنهادهای هویج را جدی بگیرید.
داشتم فکر میکردم پیشنهادها و تجربههای این چنینیام را با چه هشتگی به اشتراک بگذارم. رسیدم به «هویجِ دانا». هشتگ خلاقانهتری به ذهنم نمیرسد. همین که این یادداشت را به پایان رساندم کلی هنر کردم. در این اوضاع بیاعصابی که پیاماس از هر طرف به آدم فشار میآورد و دنبال یک نفر هستم تا حسینفهمیدهوار زیر مشت و لگدم بیاید و بعد هم دمنوش اسطوخودوس و عسلام را بدهد دستم و بگوید: «ممنونم که لگدم کردی.»
همین دیگر.
بروم به درد خودم بمیرم و ویرایشها را به پایان برسانم و نقشهی قتل یکی دو نفر را بکشم و ببینم امروز بالاخره کی ساعت پنج میشود تا چرخهایم را جمع کنم و پرواز کنم به سمت یک کافه تا خودم را به یک پرس سالاد یا پاستا یا حتی کوفت مهمان کنم.
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.