گربه هیچ خدمتی نمی‌کند. گربه فقط خودش را عرضه می‌کند. البته به مراقبت و پناه احتیاج دارد. بهای عشق را باید پرداخت. گربه‌ها هم مانند همه‌ی جانوران معصوم مفیدند.

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

 

برای منی که فوبیای گربه دارم، خواندن این کتاب نه یک ضرورت، بلکه یک اتفاق و قدم بزرگ بود در زندگی‌ام.

گربه‌ها در مصر باستان

قراین حاکی است که گربه‌ها برای اولین‌بار در مصر اهلی شدند. مصریان غلات انبار می‌کردند، که باعث جذب جوندگان بود، که باعث جذب گربه‌ها بود. (چنین قراینی برای قوم مایا در دست نیست، هر چند شماری گربه‌ی وحشی بومی منطقه‌اند.) فکر نمی‌کنم صحیح باشد، مطمئنا این کل ماجرا نیست. گربه‌ها از ابتدا موش نمی‌گرفتند. خزها و مارها و سگ‌ها عاملی موثرترند در کنترل جوندگان. مسلم فرض می‌کنم که گربه‌ها در آغاز از نظر روحی همدم و دوست صمیمی بودند، و هرگز از این نقش دور نشده‌اند.

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

به قول بریون گایسین: «بشر حیوان افتضاحی است.»

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

هوم؟

جنگل‌های استوایی بورنئو و امریکای جنوبی از بین می‌روند... تا راه برای چه باز شود؟

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

به اوایل نوجوانی‌ام که فکر می‌کنم، حس متناوب نوازش موجودی را به سینه‌ام به یاد می‌آورم. خیلی کوچک است، حدودا اندازه‌ی یک گربه است. نه مثل بچه‌ی آدم است و نه مثل حیوان. درست نمی‌توان گفت. تا حدی انسان و تا حدی چیزی دیگر. موقعیتی را به یاد می‌آورم در خانه‌ی واقعی در جاده‌ی پرایس. دوازده سیزده ساله بودم. نمی‌دانم چه است... سنجاب؟ ... تقریبا. درست نمی‌فهمم. نمی‌دانم چه می‌خواهد. فقط می‌دانم کاملا به‌ام اعتماد کرده است.
کمی بعد می‌فهمم که دارم نقش محافظ را ایفا می‌کنم، برای خلق و پرورش موجودی که بخشی‌اش گربه است، بخشی انسان و بخشی هنوز غیرقابل تصور، که چه بسا حاصل پیوندی باشد که میلیون‌ها سال اتفاق نیفتاده است.

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

هم+دم

در غرفه‌ی لوازم حیوانات اهلی فروشگاه دیلن در حال انتخاب غذای گربه‌ام که خانمی مسن می‌بینم. ظاهرا گربه‌هاش غذایی که درش ماهی باشد نمی‌خورند. خب، به‌اش می‌گویم گربه‌های من درست برعکس‌اند. آن‌ها غذاهای ماهی‌دار را ترجیح می‌دهند، مثل ماهی آزاد برای شام و غذای دریایی برای بعد از شام.
می‌گوید: «خب، حتما همدم‌های خوبی‌اند.»
اگر هیچ فروشگاه دیلن و هیچ غرفه‌ی لوازم حیوانات اهلی نباشد، او برای همدمش چه کار می‌تواند بکند؟ من چه کار می‌توانم بکنم؟ اصلا طاقت دیدن گرسنگی گربه‌های کوچکم را ندارم.

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

دیده‌ام که در نزاع گربه‌ها مهاجم تقریبا همیشه پیروز میدان است. اگر گربه‌ای بازنده‌ی نزاع باشد تردیدی در فرار به خود راه نمی‌دهد، حال آن که سگی ممکن است تا سر حد مرگِ احمقانه‌اش بجنگد. به قول مربی جوجیتسویم در قدیم: «حقه کار نکرد، بهتره فرار کرد.»

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

گربه‌ت باشم؟

درست به یاد ندارم روسکی کی اول‌بار به خانه آمد. یاد است کنار شومینه روی یک صندلی نشسته بودم و در اصلی باز بود و از پنجاه فوتی مرا می‌دید و دورخیز کرد، جیغی مختصر و خاص کشید که هرگز از گربه‌ی دیگری نشنیدم، و پرید توی بغلم، در حالی که پوزه‌اش را می‌مالید و خرخر می‌کرد و پنجه‌های کوچکش را روی صورتم می‌گذاشت، گفت که می‌خواهد گربه‌ام باشد.

 

«گربه‌ی درون»، ویلیام اس.باروز، نشرچشمه

کتابخانه‌ی کوچک من- گربه‌ی درون

ویلیام سیوارد باروز (۱۹۱۴-۱۹۹۷) نویسنده و نقاش امریکایی از اعضای شاخص نسل بیت و یکی از برجسته‌ترین نویسندگان پست‌مدرنیست است. به روایتی، هیچ نویسنده‌ای در دوران پس از جنگ‌به اندازه‌ی او اسطوره‌پردازی نشده است. تأثیر او در حوزه‌ی فرهنگ عامه اگر بیش‌تر از حوزه‌ی ادبیات و هنر نبوده باشد، کم‌تر هم نبوده است. «سور عریان» و «تزریقی»، دو رمان مهم و بحث‌برانگیز وی، نقاط عطفی در تاریخ ادبی امریکا رقم زدند. باروز در رمان کوتاه «گربه‌ی درون» وجهی متفاوت و لطیف‌تر از خود آشکار می‌سازد؛ روایت نازک‌بینانه‌ی دوستی‌های غیرمنتظره‌‌اش با گربه‌ها و تعمقی بر رابطه‌ی مرموز بین آن‌ها و میزبانان‌شان، که باروز رد آن را تا آیین‌های مصر باستان دنبال می‌کند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «همه‌ی وجودش حلاوتی وحشی و ناب ساطع می‌کند که در تاریکی جنگل با جیغ‌های کوتاه و گوش‌نواز در مأموریتی مرموز می‌پرد. همچنین هاله‌ای از زوال و ملال این موجود کوچک و ساده‌دل را احاطه کرده. طی قرن‌ها بارها و بارها رها شده است، در کوچه‌های شهر پذیرای مرگ شده است، در زمین‌های خالی ظهری سوزان، تکه‌های ظروف سفالی، گزنه‌ها، دیوارهای گِلی ویران. بارها و بارها به‏عبث در طلب کمک گریسته است.»