به دنیا آمدهای تا بالارفتن رویاهایت از رنگینکمان را در دشتهای بیانتها تماشا کنی...
+ نوشته شده در ساعت توسط
|
به دنیا آمدهای تا به سگهای گرسنهی کنار جاده کیک نانآوران بدهی و باقیماندهی غذایت را به عنوان یک سورپرایز کوچک برایشان کنار بگذاری...
به دنیا آمدهای وقتی به ابرهای چاقِ بارانزا نگاه میکنی دوباره و سه باره و هزار باره به خاطر بیاوری که دوستش داری، بیشتر و بیشتر و بیش از پیش.