زیباتر از همیشه

صبح زود بود و جنگل رنگارنگ‌تر و زیباتر از همیشه به نظر می‌رسید.

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

اگر آسمان به زمین بیاید...

گفت: «این حتما تکه‌ای از یک شهاب‌سنگ است! شاید قرار است آسمان پایین بیفتد و جنگل را از بین ببرد...»

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

روباه که با سر و صدای کلاغ از خواب بیدار شده بود، به طرف صدا رفت...

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

کفشِ سربازِ فراری

گوزن فکر کرد چیز سیاه، کفش سربازی است که موقع فرار در جنگل جا مانده و حالا حتما عده‌ای سرباز برای دستگیری او به جنگل خواهند آمد.

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

تخم اژدها

جغد با چشم‌های تیزش در تاریکی چیز سیاه را دید و فکر کرد یک تخم اژدهاست. اژدهایی که وقتی از تخم بیرون بیاید، تمام جنگل را آتش خواهد زد.

از تصویرسازی‌های کتاب «یک چیز سیاه»، اثر رضا دالوند

کتابخانه‌ی کوچک من ـ یک چیز سیاه

 

کتابِ تصویری «یک چیز سیاه» اثر «رضا دالوند» با یک معما آغاز می‌شود. آرامشِ صبحی دلپذیر در جنگلی رنگارنگ و زیبا جریان دارد که ناگهان اتفاق غیر منتظره‌ای رخ می‌دهد و همه‌مان را غافلگیر می‌کند: یک چیز سیاه در میان جنگل پیدا می‌شود که هیچ شباهتی به چیزهای سیاهی ندارد که پیش از این دیده‌ایم یا می‌شناسیم.
پس حیوانات جنگل هم حق دارند که با دیدن این چیزِ سیاه گیج شوند و هر کدام به نسبت درکی که از جهان دارند، به کشف این چیز سیاه بپردازند و تلاش کنند تا از آن سر در بیاورند.

روباه که با سروصدای کلاغ از خواب بیدار شده بود، به طرف صدا رفت. چیز سیاه را دید؛ اما هر چه فکر کرد و بو کشید، نفهمید چیست.

صفحه به صفحه پیش می‌رویم و با تصورهای کلاغ،  روباه و  گوزن، جغد، گربه و ... همراه می‌شویم و بی‌پروا، «خیال‌»مان را در جهانی پر از رنگ به پرواز در می‌آوریم.

جغد با چشم‌های تیزش در تاریکی چیزِ سیاه را دید و فکر کرد یک تخم اژدهاست. اژدهایی که وقتی از تخم بیرون بیاید، تمام جنگل را آتش خواهد زد.


رضا دالوند در این کتاب تصویری، ناشناخته‌ها را سوژه‌ی اصلی کارش قرار داده، و واکنش‌ها و تصویرهای ذهنی‌یی که هر کدام از ما در برخورد با پدیده‌ها و مسائل مختلف می‌توانیم داشته باشم. این پدیده‌ی جدید، چیزِ سیاه، به گمان یک شخصیت، فانتزی‌ترین تصویر را می‌سازد و به گمانِ دیگری، ترسناک‌ترین داستان را.
کتاب «یک چیز سیاه» شبیه یک بازی فکری، ذهن کودک را به چالش می‌کشد و مرزهای خیالش را در هم می‌شکند و فرصتی فراهم می‌کند تا در دنیای واقعی اطرافش دقیق شود و هم‌پای شخصیت‌های داستان این معمای  سیاه را حل کند.
اما واقعیت این است که این معما هیچ‌وقت حل نمی‌شود، چون به تعداد تمام خواننده‌ها پاسخی برای آن وجود دارد...

کتابخانه‌ی کوچک من ـ تک‌خال

 

در روزگاری به سر می‌بریم که پیشرفت تکنولوژی، بیش از آن‌که آدم‌ها را به هم نزدیک کند، آن‌ها را به هم شبیه کرده است.
تلاش افراد در گروه‌های سنی مختلف برای ستاره‌ شدن، درخشیدن، شهرت، میلِ بی‌نهایت‌شان به زیبا بودن و دیده شدن، ذائقه‌هایی که از فست‌فود‌ها و غذاهای سنتی به خوردنی‌های پرهزینه سوق پیدا کرده و جمعیت تازه‌ی «سوشی‌خورها» و «هشت‌پا دوستان» را شکل داده، سرگرمی‌ها و سفرهایی که برچسب «خوشبختی» دارند و ... دغدغه‌هایی هستند که به لطف تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی، بیش از پیش پررنگ شده‌اند و سونامیِ این شباهت و تقلید از یکدیگر، قاره به قاره، کشور به کشور و فرهنگ به فرهنگ پیش می‌رود و هر روز، جوامع مختلف بیشتری را در برمی‌گیرد.
سوار بودن روی این موجِ تازه‌ی جهانی‌ست که افتخار و غرور به همراه دارد و هم سو نشدن با آن چیزی ندارد جز طرد شدن، سرافکندگی، بی‌اعتماد به نفسی و پرسشی که در پسِ ذهن طنین می‌اندازد: «چرا شبیه بقیه نیستم؟»
کتاب تصویری «تک خال» مصداق بارز این جامعه‌ی بزرگِ جهانی‌ست در مقیاسی کوچک‌تر و فانتزی‌تر. آبتین، شخصیت اصلی کتاب، پسر جوانی‌ست که در خانواده‌ای ورزشکار بزرگ شده و زندگی می‌کند. او برخلاف افراد خانواده‌اش نه ورزشکار است، نه جثه‌ی بزرگی دارد و نه حتی علاقه‌ای به قهرمان شدن ...

اما او هیچ شباهتی به افراد خانواده‌اش نداشت. نه ورزشکار خوبی بود، نه دوست داشت قهرمان مسابقات شود و نه حتی مثل بقیه، خال بزرگی بالای لبش داشت.

در خانواده‌ی قهرمان‌پروری که مدال‌آوری بیش از آن که موفقیت تلقی شود، یک عادت به ارث رسیده است و افراد از گذشته‌های دور، بی‌برو برگرد موفق می‌شوند و تحسین دیگران را برمی‌انگیزند، رشد و نمو پیدا کردن شخصیت متفاوتی مثل آبتین، بحرانی‌ست که همه در نوع خود تلاش می‌کنند تا آن را حل کنند. خانواده‌اش تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا از او یک قهرمان بسازند.

پدرش می‌گفت: «تو باید کاری کنی که همه‌ی خانواده به تو افتخار کنند. باید یک عالمه جام قهرمانی ببری. باید مدال طلا دور گردنت بیندازی. باید یک تک خال واقعی بشوی، یک قهرمان واقعی.»


 واژه‌ی «باید» پتک محکمی‌ست که روی سر فرود می‌آید و مخاطب را یاد «باید»های زندگی خودش می‌اندازد. یاد اید‌ه‌آل‌ها و فانتزی‌های دست نیافته‌ و موقعیت‌هایی که پذیرفته نشده و تصمیم به تغییر خودِ واقعی‌اش گرفته...

آبتین شبیه هیچ کدام از افراد خانواده‌اش نیست. «پیام ابراهیمی» نویسنده‌ی کتاب، صفحه به صفحه این تفاوت‌های روحی، فکری و شخصیتی او را ظریف و هنرمندانه به مخاطب معرفی می‌کند. آبتین، نه تنها با افراد خانواده‌اش تفاوت ظاهری دارد، بلکه حتی در پیش پا افتاده‌ترین عادت‌های روزانه هم با آن‌ها متفاوت است: راه رفتن، غذا خوردن، پایین آمدن از پله‌ها، شکل خوابیدن و حتی رویاهایی که می‌بیند... و درست جایی که انتظار نداریم، دیالوگ پدر ضربه‌‌ای می‌زند:

پدر گفت: «قهرمان که هیچ، تو خط نگه‌دار یک مسابقه هم نمی‌شوی.» و بعد آهی کشید و ادامه داد: «تو حتی یک خال هم روی صورتت نداری، انگار نه انگار که یک تک خالی. کاش اجدادمان من را به خاطر داشتن چنین پسری ببخشند.»

«تایید» و «پذیرفته شدن» نیازهای انکارنشدنی‌ست که همه‌ی ما در طول زندگی‌مان محتاج آن هستیم. در راستای همین نیاز، خیلی از ما سوار موجی می‌شویم که دیگران بر آن سوارند، به این امید که دیده و پذیرفته شویم. اما در این میان،  تعداد کمی هستند که شهامت «خود بودن» دارند و پیش از آن که از سوی دیگران پذیرفته شوند، سعی می‌کنند اول خود واقعی‌شان را بپذیرند و دوست داشته باشند و بعد برای پاسخ به این نیازِ درونی، تلاش کنند...

 

آبتین دوست نداشت خانواده‌اش را ناامید کند. بدتر از همه این‌که اصلا دوست نداشت پدرش را این‌طور ناراحت ببیند. برای همین تصمیم گرفت همه‌ی تلاشش را بکند و هر کاری بلد است انجام بدهد تا پدرش و کل خاندان تک خال از او راضی شوند.

 

آبتین، نه دلش می‌خواهد خانواده‌اش را ناامید کند، نه خودش را شبیه وصله‌ی ناجوری ببیند. اما از آن‌جا که پیش از این، بارها و بارها با خود واقعی‌اش رو به رو شده و شجاعت «پذیرفتن» تفاوت‌هایش با دیگران را داشته، دست به کار می‌شود...

در سایه‌ی این شهامت و شناخت از ویژگی‌های فردی‌ست که حماسه‌ی بزرگ اتفاق می‌افتد، نه با تغییر خودش، بلکه با تغییر جهان به شعاع زندگی شخصی‌اش.
آبتین که بحرانی ننگ‌آفرین بود، حالا آغازگر انقلابِ تازه‌ای می‌شود در خانواده‌اش...

کتابخانه‌ی کوچک من ـ خوراک زرافه با سالاد لاک‌پشت

کتاب تصویری «خوراک زرافه با سالاد لاک‌پشت» یکی از ساده‌ترین اتفاق‌های روزمره را روایت می‌کند. داستان دختربچه‌ی کوچکی‌ست که برای ناهارشان ماکارونی دارند و در اولین فریم کتاب، تصویری از او را می‌بینیم که دست زیر چانه و ناراحت به ظرف غذایش نگاه می‌کند.
در صفحات بعدی، لجبازی دخترک را برای نخوردن غذایش می‌بینیم و ‌جایی که قاطعانه اعلام می‌کند: «من هیچ‌وقتِ هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت ماکارونی نمی‌خورم.» هم خواننده‌ی بزرگسال را یاد لجبازی‌های و ذائقه‌ی شخصی‌اش می‌اندازد، هم خواننده‌ی کودک را.

در این داستانِ تصویری، مادر باحوصله‌ای هست که برای حل کردن این مسئله‌ی تکراری، برخلاف کلیشه‌های همیشگی و اجبار یا اصرار به کودکش برای خوردن غذا، از خلاقیتش کمک می‌گیرد و با روشن کردن چراغِ تخیلِ کودکش، ذهنیت دیگری از غذای روی میز برایش می‌سازد. در پیِ این خلاقیت و تصویرسازی ذهنی‌ست که نه تنها ذائقه‌ی دخترک تغییر می‌کند، بلکه از غذا خوردنش هم لذت می‌برد و منتظر وعده‌ی دیگری می‌ماند که مادرش قول داده برایش آماده کند...

کتاب تصویری «خوراک زرافه با سالاد لاک‌پشت» اثر رضا دالوند، در سال ۲۰۱۵ برنده‌ی جایزه‌ی بزرگِ کتاب‌های تصویری اوشیمای ژاپن شده است.