نور تو بودی
کی منو از تو رها کرد؟

ـ از ابی شنیدن‌ها

که حتی فصلِ پاییز
باغِ ترانه داری...

ـ از ابی شنیدن‌ها

من هنوز خواب می‌بینم
که دوره دوره‌ی وفاست
که اعتبار عشق به جاست،
دنیا به کام آدماست

ـ از ابی شنیدن‌ها

ترسم از شب‌مرگی آغاز...

 

ـ از ابی شنیدن‌ها

سهمی از معجزه‌ی عشق
سهمی از معراج من باش...

 از ابی شنیدن‌ها

ترسم از بی‌رحمی شب نیست
ترسم از دلتنگی فرداست...

از ابی شنیدن‌ها

آهای، آهای، یکی بیاد، یه شعر تازه‌تر بگه...

با دستای رفاقتت
تاریکی وحشت نداره
نوری که حرف آخره
به قصه‌مون پا می‌ذاره...

قاصد چشم تو آمد
مژده‌ی روییدن آورد...

ای همیشگی‌ترین عشق
در حضور حضرت تو

 

ـ ابی

کنار ما باش که محزون
به انتظار بهاریم
کنار ما باش که با هم
خورشیدو بیرون بیاریم...

ـ ابی (رحمت خداوند بر او باد)

از کجا باید گذر کرد تا به شهر تو رسید؟

ترسم از بی‌رحمی شب نیست
ترسم از دلتنگی فرداست...

ـ ابی

هزار پرنده مثل تو عاشق، گذشتند از شب به نیت روز...

اگر هزار بار دیگر «شب‌زده» ابی را گوش کنم 
باز هم سیر نمی‌شوم از شنیدنش
از زمزمه‌ی کلماتش
از غرق شدن
از فراموش کردن
و به خاطر آوردن
از عشق
از اندوه
و از همه‌ی چیزی که این ترانه با صدای جادویی ابی در من زنده می‌کند.

برای ضیافت عشق
اگه شب شب غزل نیست
اگه نور آینه به آینه
اگه گل بغل بغل نیست
برای گلدون دستات
یه سبد رازقی دارم
بهترین قلب تو دنیا
برای عاشقی دارم
از تو تا ویرونی من 
از تو تا مرز شکستن
فاصله واکردن در
فاجعه صدای بستن
ترسم از بی‌رحمی شب نیست 
ترسم از دلتنگی فرداست
ترسم از شب مرگی آواز
ترسم از تدفین قُمری‌هاست
سهمی از رجعت انسان
سهمی از خداشدن باش
سهمی از معجزه عشق
سهمی از معراج من باش

 

ـ ترانه‌ای از «ایرج جنتی عطایی»

با صدای ویران‌کننده‌ی ابی

از کجا باید گذر کرد
تا به شهر تو رسید...

_ ابی

از تو تا ویرونی من
از تو‌ تا مرز شکستن...

_ ابی

کنار ما باش
که محزون
در انتظار بهاریم...

_ ابی


من اگر مردم، در مراسم خاکسپاری‌ام «شب‌زده‌» ابی را پلی کنید تا هم روح من شاد و راضی شود، هم روح بازماندگان.

تشنه
و مومن به تشنه بودن
غرور اسمت
یار ما بود
اون که سپردی به باد حسرت
تمام دار و ندار ما بود...

_ابی

هزار پرنده
مثل تو عاشق
گذشتند از شب
به نیت روز...

_ ابی