نقل های کوچک رنگی

بعضی کتاب ها نه خیلی معروف اند ، نه خیلی قیمتی. وقتی شروع به خواندن شان می کنی، می دانی که با یک شاهکار ادبی رو به رو نیستی. چیز های دیگر هم می دانی. مثلا می دانی که پنجاه صفحه بیشتر نیست و برای حد اکثر نیم ساعت می توانی خودت را مشغول کنی. با این حال هر وقت رو به روی کتاب خانه ات می ایستی تا کتابی انتخاب کنی، نا خواسته دستت می رود طرف ان کتاب و با این که می دانی خیلی از صفحاتش را از بر شده ای دوباره و سه باره و چند باره شروع به خواندنش می کنی. " نقل های کوچک رنگی" هم از این دسته کتاب هاست. نه جلد شیکی دارد، نه صفحه ارایی منحصر به فرد و نه تعداد صفحات بالا. می دانی که فقط 30 شعر دارد برای خواندن. با این همه هیچ وقت خسته نمی شوم از خواندن شعر هایش. شعر هایی که گاه کوتاه اند و گاه بلند. شاید به خاطر تصویر روی جلد باشد که هر دفعه به بهانه تماشایش، کتاب را می گیرم دستم، چهره ادمکی که با خطوط خیلی ساده و چشم های نقلی نقاشی شده. اصلا عنوان " نقل های کوچک رنگی" هر دفعه دلم را اب می اندازد که کتاب را بگیرم دستم و شعر های ساده و صمیمی اش را مرور کنم. شعر هایی که راضیه بهرامی در چند صفحه اول برای دختر کوچک اش "کیمیا" و در صفحات بعدی درباره موضوعات مختلف سروده است. باید بگویم شعر هایی که برای "کیمیا" سروده کافی ست برای این که این کتاب 550 تومانی را از انتشارات دفتر شعر جوان برای کتاب خانه تان بخرید.
یک جفت دمپایی تا به تا
زیر تخت
تراشه های مداد
روی زمین
جوراب های صورتی
روی میز
انسان کامل خوشبختی هستم
وقتی به تو می گویم : دخترم!
**
پرده را می کشم
می ترسم
جای خالی ستاره ها در اسمان
خرگوش های خواب تو را بترساند
بگذار این راز
همیشه پشت پرده بماند
**
با تو
با لبانی که بگوید : دوستت دارم...
با تمام انچه ندارم
کنار می ایم
با کتابی که ورق زده ای
با خودکاری که روی میز جا مانده است...
با تمام انچه دارم چه کنم؟
**
همراه من
در نیمه های راه فرو ریخت
در کوچه های خاطره گم شد
در جاده های فاصله جا ماند
همراه من
همراه من نماند
همراه من
همراه من نبود
حالا
هر روز با شماره همراهت
که در دسترس نیست..
حق با تو بود
کوچه به بن بست می رسید
*نقل های کوچک رنگی، راضیه بهرامی، انتشارات دفتر شعر جوان
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.