"اینقدر گوسفند نباش."

ولی من گوسفندم. در اینه به خودم نگاه می کنم موهایم پر پشت و فرفری است. پشم فشرده ای که شانه تویش گیر می کند. روی بینی ام پر است از دانه های قهوه ای کک و مک و چشم هایم درشت و کمی اشک الودند. بزرگ که شدم، رفتم ارایشگاه و موهایم را صاف کردم. اثری از ان همه فر روی کله ام نماند. موهای نرم و بلندم را بالای سرم جمع کردم و فکر کردم خاطرات گوسفندی ام هم همران ان رفته است...

رازی در کوچه ها / فریبا وفی