امروز از اسنپ فود تماس گرفتند که رزومهی شما رو فلانجا دیدهایم و تصمیم گرفتهیم با فریلنسرها کار کنیم.
یه خانم جوون با صدایی پراسترس مسول تماسگرفتن و توضیح یه سری چیزشعر به گروهی از آدمهای ندیده بود.
بعد از این که متن سخنرانیش رو برای من هم تکرار کرد، گفت: «ما براتون ده تا محصول مختلف میفرستیم تا نمونهکار بنویسید براشون.»
گفتم: «ده تا؟ نمینویسم.»
بیشتر استرس گرفت. «اجازه بدید توضیح بدم.»
توضیحش این بود که ما شرکت بزرگی هستیم و به خاطر چند تومن حقالتحریر خودمون رو زیر سوال نمیبریم. شما که هیچی، شرکتهای گندهتر از شما هم برای چستومن پول خودشون رو زیر سوال میبرند. مگه با نوجوون هفده ساله سر و کار دارید که ذوق و شوق چند تومن درآمد داشته باشه و بشینه براتون ده تا محتوای مختلف تولید کنه، اون هم آزمایشی. از هر کسی ده تا محتوا بگیرید برای نمونه، نیازی به استخدام نیرو و همکاری با فریلنسر نمیمونه دیگه.
من رو یاد شرکتی انداخت که تولیدکنندهی بازی بود و آزمونش برای پذیرش تو مرحلهی اول مصاحبه این بود که ایدهی داستانیِ یه بازی رو تحویلشون بدی. حاجی من ایده داشتم مینشستم کتاب دومم رو مینوشتم، نه این که برای تو بازی طراحی کنم.
نمیدونم این جور شرکتها چه نیروهایی رو پیدا میکنند. ولی دو حالت داره. یا با کسایی همکاری میکنند که با حداقل حقوق کار میکنند (کلمهای ۵۰ تا ۷۰ تومن که خندهداره) یا با کسایی که چند برابر یه نیروی معمولی، حقوق درخواست میکنند و کیفیت یه نویسندهی تازهکار رو هم ارائه نمیدن. و اگه نظر من رو پرسیده باشید (چی؟ نپرسیدید هنوز؟) لیاقت این شرکتها با این استراتژی تو پذیرش نیرو و ایجاد همکاری، همینه که با آدمهایی که کار کنند که با اسم و رسم الکی پولهای زیادی ازشون میگیرند.
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.