۸ بزرگتره یا ۳۱؟
امروز فندق اصرار کرد با هم بریم توالت و دوتایی دستهامون رو بشوییم.
کاری ندارم که تو توالت عروسی گرفته بود و به نظرش هنجارشکنترین کاری بود که تجربهش میکرد.
بلند میخندید و توالت رو گذاشته بود روی سرش.
موقع دستشستن بهش اشاره کردم «لای انگشتهات رو هم درست بشور. ببین. اینجوری.»
دستهای کفیش رو آورد بالا و گرفت جلوی صورتش «من هشت سالمهها. نمیخواد این چیزها رو به من یاد بدی.»
همینطور که کف و صابون دستهام رو آب میکشیدم با خودم فکر کردم این بچه کی هشت سالش شد؟
و بعد به این فکر کردم هشت سالگی چه عدد بزرگی میتونه باشه و خبر نداشتم.
شاید هم سی و یک سالگی میتونه خیلی کوچیک باشه و الکی بزرگش کردم.
+ نوشته شده در ساعت توسط
|
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.