مامانم انقدر حرف میزنه که گوشهام خون میافته.
نمیدونم چطوری دربارهی هر موضوعی انقدر حرف داره برای گفتن.
یا مهمتر از اون، توان و انرژی این همه حرفزدن رو از کجا میآره و تامین میکنه؟
خیلی وقتها جای گربه و بابام هم حرف میزنه. جدیها. مثلا با اونها داری حرف میزنی این زودتر جواب میده تا حرف خودش رو بذاره تو دهن اونها و پاسخ دلخواهش رو بهت تحمیل کنه.
کاش یه حیوون خونگی داشتم که تو راه گوشدادن حرفهای مامانم شربت شهادت رو سر میکشید. من دیگه توانش رو ندارم.
+ نوشته شده در ساعت توسط
|