یکی از قشنگیهای تولهببرم که از دیگران متفاوتش کرده، اینه که برعکس بقیه تعریفهای اغراقآمیز نمیکنه. سوالهای غیرضروری نمیپرسه. کنجکاویهای بیمورد نداره. دربارهی ناراحتیها و مسائل خصوصیام کنکاش نمیکنه. و مهمتر از همه این که همیشه چیزی رو میگه که نیاز دارم بشنوم. بدون دلداریدادنِ الکی یا تزریقکردن امیدواریهای فانتزی.
«معلومه که تو میتونی...»
«بهتر هم میشه...»
«تو نتونی کی میتونه پس؟»
«عالیه. حتما انجامش بده.»
«بهتر...»
«تو فوقالعادهای.»
هر بار که بهخاطر ذهنیتهای خودم پیشبینی کردهم در مورد این مسئله تو ذوقم میزنه، واکنش کوتاه و مثبتش غافلگیرم کرده «عالیه.»، «هر کاری که فکر میکنی بهتره انجام بده...»، «چطوری حالت بهتره؟»، ...
اون تولهببری که تو آفتاب با دُم خودش بازی میکنه و با دیدن یه پروانه حواسش از خودش پرت میشه، ماچای منه.