«اشتباه‌کردن» بخش جدایی‌ناپذیر زندگیه، حتی بعد از سال‌ها تجربه و آزمون و خطا.
امروز از یه نفر که عطرهاش رو با قیمت‌های مناسبی می‌فروخت، دو تا عطر خریدم.
هر دو عطر فیک‌اند. 
 

این روزها چیزی که اصالت یه کالایی مثل «عطر» رو تضمین می‌کنه، نه جزئیات شیشه و جعبه، نه بارکد و بچ‌کد، نه سنگینیِ در، نه برجستگی اطلاعات هک‌شده روی شیشه و نه هیچ‌چیز دیگه‌ست...
«کیفیت بو» و «بازی‌ نوت‌ها» اصالت رو ثابت می‌کنند. البته اگه کسی تجربه‌ی نسخه‌ی اصلی (اورجینال) عطرها رو نداشته باشه نمی‌تونه این کیفیت رو تشخیص بده.

 

واکنش و عملکردم تو چنین موقعیت‌هایی «پذیرفتن» اشتباهه.
ریسک‌کردن هزینه داره و قبلش باید «مسولیت انتخاب» رو «پذیرفت». کلمه‌های داخل پرانتز سخت‌ترین و مهم‌ترین آموزه‌هایی‌اند که در تلاشم یاد بگیرم.
نمی‌تونم پسش بدم. نمی‌تونم به روش بیارم. چون دوستمه.
اشکال نداره. خرید دو تا عطر فیک شَنِل هم رفت تو لیست تجربه‌هام.