تو چند ماه گذشته دوازده تا از نیروهای شرکتی که توش کار می‌کردم استعفا داده‌ند.
استعفای دوازده‌تا نیروی یه واحد در عرض شش ماه برای یه سازمان فاجعه‌ست. 
اما فاجعه‌ترین بخش مسئله بی‌تفاوتی منابع انسانی و عدم‌رسیدگی‌شون به مشکلات و مسائل نیروهاست.


خود زن هندیه هم بعد از گندهای بزرگی که زد، استعفا داد و رفت.
انتخاب یه مهره‌ی اشتباه تو خونه‌ی اشتباه‌تر همینه دوستان.
تو کمترین زمان هر چی که ساختی رو نابود می‌کنه و بعد از یه مدت خودش هم از پس مدیریتِ گندی که زده برنمی‌آد، پس می‌ذاره و می‌ره.

 

و جالب‌تر اینه که نیروهای دیگه (همکارهای سابق‌ام) با خوشگله به مشکل خورده‌ند. چون به اندازه‌ی کافی احساس مسولیت و همکاری نداره و کارهاش رو به موقع نمی‌رسونه و تو روند پروژه‌ها اختلال ایجاد کرده. دو نفر از بچه‌ها هم قبل از استعفادادن، موقع انتقاد از کارهای خوشگله گفته‌ند «باعث شد یکی از همکارهای خوب‌مون از این جا بره.»

این جمله رو همکارهایی گفته‌ند که من باهاشون نه صمیمی بودم، نه ارتباط خاصی داشتم.
برام جالب و تامل‌برانگیزه. ولی علت استعفای من خوشگله نبود. انگیزه‌ای بود که برای کار شخصی خودم تو دلم جوونه زده بود و همین انگیزه باعث شد دیگه زیر بار تحمل خوشگله و رفتارهاش نرم. وگرنه من چیزهای بدتر از خوشگله رو تو زندگی‌م تحمل کردم و کنار اومدن باهاش اونقدرها هم سخت نبود برام.
این که خوشگله و عدم‌احساس مسولیتش زیر سوال رفته و همکارهای سابق‌م به عنوان یه فرد دروغگو و درو و از زیرکار در رو ازش یاد می‌کنند برام جالبه.
 

زمان...
زمان چهره‌ی واقعی همه‌چیز رو نشون می‌ده.