آب، آب، آب
همه‌جا
مرا به این فکر می‌اندازد
که خشکی را برای همیشه از دست داده‌ام
و چیزهای دیگر را
مثل
چرت زدن روی ننوی بسته شده به درخت
حمام در آب بدون نمک
تماشای مادر وقتی می‌نویسد
بی‌دلیل خندیدن
با لگد خاک را به هوا پراند
و 
پوشیدن لباس خواب تمیزی
که بوی خورشید می‌دهد.

«زندگی پشت‌ورو»، تاینها لای، نشر آفرینگان

 

تا به حال این‌طور شمرده به ثروتِ بزرگم فکر نکرده بودم
اختیار راه رفتن روی خشکی
بی‌دلیل خندیدن
تماشای مامانم هر وقت که دلم بخواهد
و پوشیدن لباس‌های تمیزی که بیشتر از هر چیزی
عطر حضور مامانم را می‌دهد
و البته خیلی چیزهای دیگر
خیلی چیزهای دیگر
خیلی چیزهای دیگر...