خیلی خوابم میآد و دلم میخواد هر چی زودتر برم زیر پتوم.
اما اجازه بدید یکی از تجربهها و خاطراتم از دکونداری رو براتون بنویسم و بعد برم.
چند وقت پیش قرعهکشی کردم تا به یه نفر عطر هدیه بدم.
قرعه به نام یه خانمی در اومد که در پاسخ به پیام من که براش نوشته بودم برندهی قرعهکشی شده خیلی سرد و یخ جواب داد و اطلاعاتش رو گذاشت. ازش خواهش کردم هر وقت هدیه به دستش رسید استوری بذاره. گفت «عکس میفرستم برات.» درخواستم رو واضحتر مطرح کردم.
گفت «تا حالا کسی از من نخواسته بعد از برندهشدنم براشون استوری بذارم.»
پرسیدم «مگه چند بار تا حالا برندهی قرعهکشی شدید؟»
تو جلد پینوکیو فرو رفت. «خیلی! پیج فلان... پیج بهمان... این پیج... اون پیج...» و همینطوری اسم چهار پنج تا صفحه رو برد که تو همهشون برندهی قرعهکشی شده و من خیلی سطح پایینام که در ازای یه هدیه ازش درخواست استوری میکنم، اون هم از کسی که هزار تا دنبالکننده هم نداشت.
به کسی که ایشون رو منشن کرده بود پیام دادم و براش توضیح دادم که ترجیح میدم هدیه رو برای خودش بفرستم.
گفت «میدونم برای رونق کسب و کارت این کار رو میکنی. ولی خیلی غیر حرفهای و غیراخلاقیه که رو استوری گذاشتن اصرار داری.»
هر چی گلبرگ داشتم فرو ریخته بود. شبیه اون سکانسهای تام و جری شده بودم که فکشون از تعجب انقدر باز میشد که میچسبید به زمین.
باورم نمیشد دو نفر همزمان میتونند این اندازه جوگیر و متوهم و بخیل باشند.
برخلاف میلام در کمال احترام براش نوشتم «از هدیهدادن بهتون منصرف شدم.» و عطر رو نه به اولی دادم، نه به دومی.
اولی رو ریموو کردم و دومی هم بعد از اینکه پیامهاش رو نگاه نکردم و چند روزی بیپاسخ گذاشتم، خودش آنفالو کرد و رفت.
این دو نفر سمبل بخل و تنگنظری شدهند تو ذهنم.
هنوز هم فکر میکنم حتما این وسط سوءتفاهمی و کژپندارییی پیش اومده؛ وگرنه این حجم از جوگیری خیلی عجیبه واقعا.