یه نفر برام نوشته «سفارشم رسید. مامانم زنگ زده با تعجب میگه یه چیز عجیبی برات اومده. یه کرمه. بعد رو کاغذ یه چیزهایی نوشته. کیه این؟»
تا حالا از این زاویه به نامههام نگاه نکرده بودم. یه بسته از راه میرسه که یه نامهی دستنویس همراهشه... کلماتی که رو یه تیکه کاغذ نوشته شدهاند. چه معنایی میتونه داشته باشه؟
روزنهی امید این روزها؟
آدمها از دکون برقی چهاروجبی من با عنوان «مغازهی خوشحالی» یاد میکنند.
چند روز پیش دخترک جوون و کمسنی که همیشه ازم چیزهای کوچیک برای خودش میخره، نیمههای شب پیام داد «اگه یه روز به کارت ادامه ندی چی؟»
و منتظر جوابم نموند «هر طور شده کارت رو ادامه بده. دلخوشیام اینه که شبها بیام صفحهی دکون برقیات رو ببینم و حالم بهتر بشه...»
شنیدن (خوندن) این حرفها همزمان مایهی لبخند و تعجبم بود. یه صفحهی اینستاگرامی که مدیریتش با منه میتونه تبدیل به دلخوشی نیمهشب یه دخترک جوون باشه...
خواستهی بزرگ قلبیم برای خودم اینه که این حس خوب آدمها مستدام باشه و هیچوقت اعتماد و خوشیشون خدشهدار نشه.