ازم می‌پرسند «واقعا روزهای بهتر رو برامون می‌بینی یا الکی می‌گی؟»
و چند نفر اسم نامه‌هایی رو که براشون می‌نویسم گذاشته‌ند «فال هویج.»
من شبیه جادوگره نیستم که جادوی ماورایی داشته باشم یا با ما بهترون در ارتباط باشم یا توی فنجونی، کف دستی، جایی، نگاه کنم و خبر از آینده بدم.
قلبم می‌گه روزهای روشن‌تری در راه‌اند و برای رسیدن به اون روشنی باید «تاریکی» رو پشت سر بذاریم.
ولی همیشه از خودم می‌پرسم برای رسیدن به این «روشنی» چه کاری ازم ساخته‌ست؟
و می‌دونم اولین قدم برای روشن‌کردن زندگی باید تاریکی‌های درون‌مون رو پس بزنیم. اون معجزه‌ای که همه‌مون چشم به راهش‌ایم جز با تغییر درون‌مون اتفاق نمی‌افته.

 

این تنها باوریه که بهش یقیین دارم و می‌دونم زندگی همین شکلی نمی‌مونه.
فقط برای گیرنکردن تو این سیاهچاله باید حرکت کرد؛ حتی شده روزی چند قدم برداشت...