یه بندهی حقیر و بیکار هم راه افتاده به کسایی که از دکون برقی خرید میکنند و پیام تشکر میذارند، پیغام میده «از این خرید نکنید. از فلان آنلاینشاپ خرید کنید.»
حالا کاری ندارم که چقدر بیکاره و چطوری وقت و انرژی فکری و روحیش رو تخلیه میکنه، ولی بعضیها حتی برای شعور و شخصیت خودشون هم هیچ احترام و ارزشی قائل نیستند؛ مثلا به این فکر نمیکنند که بعضی رفتارها در وهلهی اول خودشون رو زیر سوال میبره و بعد کسی رو که قصد تخریبش رو دارند.
به لطف فروشندگی، چهرهی تازهای از آدمها برام رونمایی شده.
خانمی که به بقیه پیام میده چند بار از خودم خرید کرده. نمیدونم چی شد که بعد از مدتی افتاد روی دور پرسیدن سوالهای چرت و پرت.
سوالهایی که پاسخشون از قبل مشخصه و فقط کرم درونت فرمان میده تا دیگری رو به حرف بیاری.
«این سایه شش رنگ داره؟»
«آره دیگه. مشخصه.»
«این چرا سایزش بزرگه، اون یکی کوچیک؟»
«خب، سایزهاشون متفاوته دیگه.»
پروسهی فروش و تعامل با آدمها صبوری ایوب رو میخواد و پشتکار حضرت نوح رو.
به گمونم هر دو رو دارم. وگرنه اصلا سمت این کار نمیاومدم.
هر چند تمام مدت به این فکر میکنم که پاسخگویی و تعامل با آدمها رو واگذار کنم به یه دستیار.
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.