«توی دنیا از چی بیشتر از همه متنفری؟»
چیزهای زیادی بودند.
«شاید جشنهای سورپرایز. دو سال پیش مامان یکی برام ترتیب داد. همهی اونهایی که بهم تبریک میگفتن، کابوس بودن برام. سال نو هم خیلی برام منزجرکننده است. تو چی؟»
«من... بذار فکر کنم. من از عروسیها متنفرم.»
«آره. اونا هم منزجرکنندهن.»
«من و تو»، نیکولو آمانیتی، ترجمهی محیا بیات، نشرچشمه
+ نوشته شده در ساعت توسط
|
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.