نامهي کاغذی-۲: من بادام هستم، برادرم نخود!
نامه به آقای ماهی
سلام آقای ماهی. من بادام هستم. مادر و پدرم این لقب را روی من گذاشتهاند؛ چون مامانم میگوید که چشمهای من بادامی است. جدیدا برادر کوچکم به دنیا آمده چون من از خدا خواستم که به من یک داداش کوچولو عطا کند و آرزوی من برآورده شد.
چون من و بابا و مامان میگوییم که صورت داداشم مثل نخود گرد است، لقب او نخود است.
آقای ماهی من خیلی داداشم را دوست دارم و دو روز دیگر مانده تا دو ماهه شود. احساس میکنم نخود من را دوست دارد و به من توجه میکند. به من میخندد و با او بازی میکنم و اوههههه خیلی کارهای دیگر...
راستی راجبه مدرسهام نگفتم. توی مدرسه همه چیز عادی است و هرکس سرش توی کار خودش است. اول سال برایم سخت بود ببرایم یک دوست پیدا کنم چون شش سال در مدرسهی قبلیام درس خواندم و دوستیابی یادم رفته بود. البته یک دلیل دیگر هم هست. من فکر میکردم اخلاقم به بچههای کلاس نمیخورد و بعضی موقعها احساس میکردم که بچهها مسخرهام میکنند. خیلی حس بدی است.
من دختر بدی هم نبودم اما نمیدانم که چرا بعضی وقتها به من میگفتند بچه مثبت و فکر کنم منظورشان از بچه مثبت خوب، بچه مثبت بد بود. خیلی ناراحت میشدم اما سعی میکردم بهشان اهمیت ندهم و به آنان فکر نکنم.
بالاخره بعد از سه ماه و خوردهای دوست پیدا کردم و زندگی برایم شیرینتر شد و الان احساس میکنم با دوستم بهم خوش میگذرد.
سال پیش مدیر بهداشت مدرسهی قبلی به من گفت که چشمهایم ضعیف است و باید به چشم پزشک بروم. بعد از یک سال به چشم پزشک مراجعه کردم و فهمیدم که چشمهایم ضعیف است و نیاز به عینک دارم. من نزدیکبین هستم و دیروز عینکم را تحویل گرفتم و دختر عینکی شدم. حالا که با خودم فکر می کنم میبینم آنقدر هم که فکر میکنم عینک بد نیست. کم کم دارد از عینک خوشم میآید و دنیا و زندگی را بهتر میبینم.
اگر میشود چند سئوال در ذهنم میپیچد که مشتاقم جوابش را بشنوم:
۱- شما چه کسی هستید و نامتان چیست؟
۲- سنجاب ماهی را میشناسید و میدانید اسمشان در واقعیت چیست؟
۳- چرا به سئوالهای سنجاب ماهی که اسمش نینا است جواب نمیدادید؟
۴- شما در داستان چه کسی بودید؟
شاید فکر کنید که من دارم فضولی میکنم؛ اما واقعا قصد فضولی نداشتم و فقط این سئوالها در ذهنم میچرخد و خیلی دوست دارم به من جواب بدهید.
برایتان یک شکلات و مقداری تخمه فرستادم. امیدوارم از مزهشان خوشتان بیاید. منتظر نامههای بعدی شما هستم.
امضا
هلیا بادوم
در ساعت ۱۰:۳۰ شب
هلیا بادوم نامهش رو با مداد نوشته و علائم نگارشی مثل نقطه و ویرگول و علامت سوال رو با خودکار صورتی گذاشته. دستخط قشنگی هم داره. واقعا برام یه پاکت تخمه و یه شکلات فرستاده بود. تخمهها رو شریکی با معلم ادبیاتش خوردیم.
نامهها رو از معلم ادبیاتشون تحویل گرفتم. وقتی جعبهی نامهها رو داد بهم، چهارزانو نشسته بود جلوم و میگفت: «یه نامه دیگه رو بخون.» و هر نامهای که تموم میشد، دوتایی قربون صدقهشون میرفتیم که انقدر بامزهاند و دنیای قشنگی دارند.
بسیار انگشتشمارند کسانی که آرزوهایشان را به هر قیمت که شده برآورده میسازند.