«سُس منی.»
«جان من است او هی بخوریدش!»
«هوا را از من بگیر ولی پیتزا را نه!»
«مرسی که آب‌پز نیستی»
«بعضیا داغشو دوست دارن»
«سُس‌خورت ملسه»
«خام بُدم، پخته شدم، سوختم!»
 

 

از نمونه جمله‌هایی که برای کاغذ ساندویچ‌ها و بسته‌بندی‌ غذاها برای رستورانه ایده‌پردازی کرده بودیم. پنجاه شصت‌تایی از این جمله‌ها رو درآورده بودیم. این کار رو سه نفری انجام داده بودیم. من و دختر دیوونه‌هه و یکی دیگه از همکارهای خیلی خلاق‌ام. موقع نوشتن و تولیدشون، طوفان فکری به پاکرده بودیم و هر چرت و پرتی که به ذهنمون می‌رسید، می‌گفتیم و ثبت می‌کردیم. این‌جاست که می‌گم چرت‌وپرت نوشتن به زبان طنز و با محوریت یه موضوع خاص مثل غذا کار خیلی خیلی سختیه واقعا.
چیزی که برای خود من جالب بود اینه که آهنگ‌های ابی در هر شرایط و برای هر پروژه‌ای نجات‌بخش و الهام‌بخش‌اند.

رستوران‌داره با جمله‌ها خیلی حال کرده بود. اما تهش بهمون گفت از اون‌جا که گروهی از مشتری‌ها پنجاه_شصت ساله‌هان بهتره از دُز سکسی‌بودن جمله‌ها کم کنیم.
بابا الان پنجاه ساله‌ها شور و شوق و امیدشون از ما سی ساله‌ها بیشتره و موتورشون فعال‌تره خداوکیلی! 
ولی سفارش‌دهنده هر چی بخواد همون می‌شه در نهایت!
ما هم که از ادب تعطیل‌ایم.

در ضمن، موقع تولید و خلق این جمله، انقدر چرت و پرت‌های جنسی می‌گیم و از خنده منفجر می‌شیم که به زور زمانمون رو مدیریت می‌کنیم تا کار جمع بشه فقط. وگرنه با خودمون باشه همین‌طوری ادامه می‌دیم و به جاهای باریک‌تر که می‌رسیم هیچ، به مرحله‌ی شبیه‌سازی واکنش مشتری‌ها موقع غذاخوردن و خوندن جمله‌ها می‌سازیم. 
این حجم از تخیل رو بعضی‌ها وقتی تو فضا می‌رن هم ندارن خدایی.