برام استیکر و ویس فرستاد. موبایل فری رو برمی‌داره و ویس فرستادن رو یادگرفته. از تایپ‌کردن هم فقط اسم من و خودش رو بلده. فعلا اون‌قدرها سواددار نشده. سواددار بشه دیگه اتاقک امن چت با مامانش رو هم از دست می‌دم و مجبور می‌شم چت‌هامون رو سانسور‌شده بنویسم.
باهاش تماس تصویری گرفتم. دوربین رو کج و کوله گرفته و همین‌طوری که صورتش رو خم کرده بود رو دوربین، گفت: «خیلی خوشحالم. خیلی‌ خوشحال‌ها فریبا دون. خیلیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی. دندونم لق شده.» و شصت و پنج بار دندون لق‌شده‌ش رو نشونم داد. گفت: «بیفته فرشته‌ی دندون قراره بهم کادو بده.» گفتم: «فکر کنم به تو دو تا کادو می‌ده.»
چشاش از تعجب گرد شد و چالِ لپ‌هاش عمیق‌تر: «راست می‌گی. چرااااااااااااااااااااااا؟»
گفتم: «چون اون‌هایی که دندون‌شون با ته‌دیگ ماکارونی لق می‌شه خیلی خوش‌شانس‌اند و ویژه‌تر کادو می‌گیرن.»
چشم‌هاش همون‌جوری گرد مونده بود. با هیجان بیشتری گفت:‌«الکی نگووووو. راست می‌گی؟»
بهش اطمینان دادم: «آره دیگه. خب، دندون هرکسی یه جوری لق می‌شه. اون‌هایی که دندون‌شون با ته‌دیگ لق می‌شه دوتااااااا کادو می‌گیرن.»
دروغ هم نگفتم. شاید حتی سه-چهارتا کادو بگیرن. مگه تو دنیا چندتا فندق هست که اولین دندون‌شون با ته‌دیگ ماکارونی لق شده باشه؟
گفتم: «تازه اگه دندونت رو بذاری زیر بالش‌ت، یه موش خیلی کوچولو میاد برش می‌داره می‌بره. همکار فرشته‌ی دندونه!»
با هیجان داد زد: «نــــــــــــــــــــــــــه! دیگه الکی نگو. موش کثیفه.»
توضیح دادم: «از اون موش‌ها نه! یه موش خیلی خیلی کوچولوی سفید. اون‌قدر کوچولو که دندونت رو باید دو دستی بلند کنه.»
همین‌طور که با شگفتی زل زده بود تو دوربین، یواش گفت: «ووی خودا! قربونش برم. چقدر قشنگه.»
بعد از ماچا، فندق دومین نفریه که مجبورم می‌کنه هرچی می‌گم، حقیقی بودنش رو بهش ثابت کنم؛ و من از سرعشقی که ازشون تغذیه می‌کنم می‌تونم با حوصله انقدر بگم و بگم و توضیح بدم تا تصویرهای ذهنی‌ام رو بکارم تو مغزشون و به «باور» برسونمشون.

 

پی‌نوشت: ویس‌هاش رو گذاشتم تو کانال تلگرامم. اگه دوست داشتید می‌تونید اون‌جا بشنوید صدای بامزه‌ش رو.