همین‌طور می‌بارید. قطره‌های باران به درشتی یک توت‌فرنگی بودند و بی‌وقفه از آسمانی به سیاهی سگم، سَم، فرو می‌ریختند.

 

«نامه‌ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی»، ریچارد براتیگان