وقتی مامان گفت
«می‌رویم انگلیس.»

فکر نمی‌کردم این‌طور تنها بشوم.

می‌دانستم تفاوت‌هایی دارم،
و خارجی‌ام.
می‌دانستم از همه‌چیز سردرنمی‌آورم.

اما فکر کردم، شاید فقط کمی متفاوت باشم،
مثل یک سنجاب قرمز بین سنجاب‌های خاکستری،
مثل دختری انگلیسی در گدانسک.

اما من یک دختر انگلیسی در گدانسک نیستم.
من یک لهستانی‌ام در کاونتری.

و این‌ها اصلا یکی نیستند،
اصلا.

 

«وزن آب»، سارا کروسان، نشر هوپا