جو در اجرای تکنیک‌های تقلب با ورق بسیار خوب و بامهارت بود و این موضوع به هیچ‌وجه موجب شگفتی نورمان نمی‌شد.
«این‌ها همه یک سری تمرین تکینی ساده‌ن. باید بدونی که مرحله‌ی بالاتر و تکنیکی بهتر از این وجود نداره.»
«به هر حال شعبده کردن یعنی حقه‌بازی و تقلب.»
«باهات موافق نیستم. یک فرق مهم و اساسی بین شعبده‌بازی و حقه‌بازی هست: در شعبده واقعیت به نفع مخاطب و با هدف خوشایند بودن برای بیننده و ایجاد نوعی تردید رهایی‌بخش تغییر شکل می‌ده. اما در تقلب واقعیت برای آسیب رسوندن به طرف مقابل و به قصد دزدیدن پولش تغییر می‌کنه.»
«اگه موضوع فقط پوله که...»
«موضوع خیلی مهم‌تر از پوله. شعبده‌باز مخاطبش رو دوست داره و براش ارزش قائله، اما یه متقلب در حقیقت از طرف مقابل دزدی می‌کنه و اون رو تحقیر می‌کنه.»
«وقتی پوکر بازی می‌کنی، وسوسه نمی‌شی تقلب کنی؟»
«وقتی بازی می‌کنم میل به تقلب رو توی دست‌هام احساس می‌کنم، اما مغزم هرگز قبول نمی‌کنه که این کار رو انجام بدم. به خطار همینه که خیلی کم بازی می‌کنم؛ چون موقع بازی کردن احساس می‌کنم وجودم دو تیکه می‌شه.»
نوجوان زیر لب گفت: «تو هم با این صداقت و درست‌کاریت دیگه گندش رو درآوردی!»
نورمان لبخندزنان گفت: «اتفاقا این درست‌کاری باعث می‌شه نیفتی زندان.»
«آدم اگه واقعا خوب تقلب کنه، نمی‌افته زندان.»
«آره، حق با توئه. اگه خیلی خوب تقلب کنی، مافیا سرت رو می‌کنه زیر آب.»
«تو می‌گی یه شعبده‌باز تماشاچی‌هاش رو دوست داره. فکر نمی‌کنی احساس اون به مخاطبش بیش‌تر خود‌بزرگ‌بینی و برتری باشه؟ یه جور محبت همراه با تحقیر؟»
«امکان نداره. باید بدونی که اولین تماشاچی یه شعبده‌باز خودشه؛ چون اون همیشه جلو آینه تمرین می‌کنه. وقتی آدم ساعت‌های متوالی رو تنها مقابل تصویر خودش می‌گذرونه، بی‌اختیار کوچیک و فروتن می‌شه.»
«خیلی مطمئن نیستم که فروتن باشم.»


«پدرکُشی»، املی نوتومب، نشرچشمه